چرا نمی کشد مرا خدای چشمهای تو

چرا نمی کُشد مرا ، خدایِ چشم‌هایِ تو
میان ِ آب و آتشم برایِ چشم‌هایِ تو

قسم به ساحت ِ غزل ، دقیقه ای هزار بار
دلم عجیب می کند هوایِ چشم‌هایِ تو

چقدر با ستاره ها به لحن ِ آب و آینه
شبانه حرف می زنم به جایِ چشم‌هایِ تو

از آن شبی که دیدمت ، همان یکی دو قرن ِ پیش
نشسته ام کنار دل ، به پایِ چشم‌هایِ تو

سکوت ِ گاه گاه ِ تو ، مرا شکنجه می دهد
خدا کند که بشنوم صدایِ چشم‌هایِ تو

اگر چه شرم می کنم بگویمت که شاعرم

ولی تمام ِ این غزل ،

فدایِ چشم‌های تو. ....


#تصویر-متحرک-جالب-


@,,,,
دیدگاه ها (۱۲)

بیچاره پاییز...برگ ریزان هم کرد و کسی دردش را نفهمید...من ما...

ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ به خودم میگویم در دیاری که پر از دیوار...

خدایااین کودک چراگریه می کندعزیزم چند سالته؟بااشک وانگشتان د...

ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﯾﻠﺪﺍ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﯾﺪ ،ﺷﺒﯽ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﺍﺯﺍ ﺑﮑﺸﺪ ،ﺑﺮﻓﯽ ﻫﻢ ﺑﺒﺎﺭﺩ ،...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

🌱🍒از روز دستبرد به باغ و بهار تودارم غنیمت از تو گلی یادگارت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط