گل حسرت
گوش کن تا باز گویم از غمی
از غمی کوتاه همچون شبنمی
قصه ای کوتاه از گل حسرتی
نغمه ای جانکاه از گل حسرتی.....
دهخدا در معنی گل حسرتی(حسرت) نوشته است:
گل حسرت . [ گ ُ ل ِ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ گلی است چون نرگس خرد با پیازی خرد و گلی تک و فرد به رنگ سرخ روشن و یا زرد نزدیک به سپیدی که در اسفندماه گل دهد و بیشتر در زیربرف است . از این رو، او را گل حسرت گویند که او هرگز بهار را نبیند و پیش از بهار خشک شود :
بهار آمد و گل در جهان شکفت و ترا
شگفته شد گل حسرت در این بهار دریغ.
علاقه ی من به این گل گذشته از زیباییش به علت حسرتی است که با این گل زاده شده است. این گل زیبا قبل از بهار می روید ،می شکفد،طراوت می بخشد و در انتظار بهار می نشیند اما قبل از رسیدن بهار خشک می شود و هر گز آن را نمی بیند! و چون حسرت دیدار بهار برایش می ماند آن را گل حسرت(حسرتی) نامیده اند و از این روست که برایم جالب می آید و یک جور هم ذات پنداری با این گل دارم چرا که من نیز می دانم روزی در حسرت آن چیزی که عمری منتظر رسیدنش بوده ام خواهم مرد!
حتما این داستان رو شنیدیدکه شخصی نزد دکتر روانپزشک میره و می گه: آقای دکتر افسرده ام و پر از درد و غصه ام و شبها خوابم نمی بره!
دکتر می گه: در کنار این داروهایی که می نویسم سر همین خیابون یک تئاتری هست که یک دلقلک داره خیلی با مزه است و برنامه هاش حسابی خنده داره من با زن و بچه ام هر وقت دلمون می گیره می ریم اونجا و حسابی می خندیم توصیه می کنم یک سری به این تئاتر بزنی و کارهای با مزه این دلقک رو ببینی حتما شاد می شی! و اون فرد می گه:
آقای دکتر، من همون دلقکم!!
در واقع خواستم عرض کنم خیلی علی بی غم نیستم و من هم هزار درد بی درمان دارم و طنز نویسی من نشان از بی دردی من نیست. فلذا این حقیر در کنار طنز نویسی که تلاش دارم خنده ای بر لبان دوستان بیاورم بالشخصه با این گونه نوشته هام بهتر ارتباط برقرار می کنم و از نوشتنش به آرامش می رسم.
**من هم از گلها نگاری داشتم
در خزان دل بهاری کاشتم
گرچه او بود برایم نوبهار
لیک خود می سوخت از عشق بهار**
"""از وبلاگ گل حسرتی کپی کردم چون حرفاش شبیه حرفای دل منه😊"""
از غمی کوتاه همچون شبنمی
قصه ای کوتاه از گل حسرتی
نغمه ای جانکاه از گل حسرتی.....
دهخدا در معنی گل حسرتی(حسرت) نوشته است:
گل حسرت . [ گ ُ ل ِ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ گلی است چون نرگس خرد با پیازی خرد و گلی تک و فرد به رنگ سرخ روشن و یا زرد نزدیک به سپیدی که در اسفندماه گل دهد و بیشتر در زیربرف است . از این رو، او را گل حسرت گویند که او هرگز بهار را نبیند و پیش از بهار خشک شود :
بهار آمد و گل در جهان شکفت و ترا
شگفته شد گل حسرت در این بهار دریغ.
علاقه ی من به این گل گذشته از زیباییش به علت حسرتی است که با این گل زاده شده است. این گل زیبا قبل از بهار می روید ،می شکفد،طراوت می بخشد و در انتظار بهار می نشیند اما قبل از رسیدن بهار خشک می شود و هر گز آن را نمی بیند! و چون حسرت دیدار بهار برایش می ماند آن را گل حسرت(حسرتی) نامیده اند و از این روست که برایم جالب می آید و یک جور هم ذات پنداری با این گل دارم چرا که من نیز می دانم روزی در حسرت آن چیزی که عمری منتظر رسیدنش بوده ام خواهم مرد!
حتما این داستان رو شنیدیدکه شخصی نزد دکتر روانپزشک میره و می گه: آقای دکتر افسرده ام و پر از درد و غصه ام و شبها خوابم نمی بره!
دکتر می گه: در کنار این داروهایی که می نویسم سر همین خیابون یک تئاتری هست که یک دلقلک داره خیلی با مزه است و برنامه هاش حسابی خنده داره من با زن و بچه ام هر وقت دلمون می گیره می ریم اونجا و حسابی می خندیم توصیه می کنم یک سری به این تئاتر بزنی و کارهای با مزه این دلقک رو ببینی حتما شاد می شی! و اون فرد می گه:
آقای دکتر، من همون دلقکم!!
در واقع خواستم عرض کنم خیلی علی بی غم نیستم و من هم هزار درد بی درمان دارم و طنز نویسی من نشان از بی دردی من نیست. فلذا این حقیر در کنار طنز نویسی که تلاش دارم خنده ای بر لبان دوستان بیاورم بالشخصه با این گونه نوشته هام بهتر ارتباط برقرار می کنم و از نوشتنش به آرامش می رسم.
**من هم از گلها نگاری داشتم
در خزان دل بهاری کاشتم
گرچه او بود برایم نوبهار
لیک خود می سوخت از عشق بهار**
"""از وبلاگ گل حسرتی کپی کردم چون حرفاش شبیه حرفای دل منه😊"""
۴.۵k
۲۰ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.