ای چشم خمارین تو و افسانه نازت

ای چشم خمارین تو و افسانه نازت
وی زلف کمندین من و شبهای درازت

شبها منم و چشمک محزون ثریا
با اشک غم و زمزمه راز و نیازت

بازآمدی ای شمع که با جمع نسازی
بنشین و به پروانه بده سوز و گدازت

گنجینه رازی است به هر مویت و زان موی
هر چنبره ماری است به گنجینه رازت

در خویش زنیم آتش و خلقی به سرآریم
باشد که ببینیم بدین شعبده بازت

صد دشت و دمن صاف و تراز آمد و یک بار
ای جاده انصاف ندیدیم ترازت

شهری به تو یار است و غریب این همه محروم
ای شاه به نازم دل درویش نوازت

#شهریار
دیدگاه ها (۱)

کی مثل من دلش گرفته😔 💔

باران می باردبرف می اید و چشمان عاشق منمنتظر چتر نوازش گر دس...

مواظب باش......

Don't forget the way of smiling...life will better with:)......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط