Monster in the forest
Monster in the forest
پارت ۱۹
تهیونگ: زهرر مااار😒
ا.ت:😂
جونگ کوک:به بدترین شکل ممکن ضایعت کردم کیف داد😜
تهیونگ:توووو فقط بمییررر!!!!!
ا.ت: غذام تموم شد.
تهیونگ: وات ده.......
ا.ت:چیه خب ندیدی کسی غذا بخوره؟
تهیونگ:به این سرعت!
ا.ت:همچین هم سرعتم زیاد نبود از بس شما ور ور میکنید زود گذشت😐
جونگ کوک:بعد از اینجا فکر نمیکنم جای
نزدیکی باشه که بتونیم توش بخوابیم باید همینجا بمونیم چند ساعت دیگه صبح میشه.
ا.ت:فکر نمیکنید اینجا بیش از حد از امنیت زیادی برخوردار می باشد؟
جونگ کوک:راه بهتری داری؟
ا.ت:No•-•
تهیونگ: آفتاب در بیاد تو نمیسوزی؟
جونگ کوک: توی چادر میخوابیم خب😐
تهیونگ:عه چادر آوردی؟
جونگ کوک: بهله🙂
ا.ت: وایییی عاشق چادرم😄
جونگ کوک:تهیونگااا کمکم کن چادر رو بزارم
تهیونگ: آمدم!
ا.ت:اِمم...میگمااا
جونگ کوک و تهیونگ:بله؟
ا.ت: من میترسم...تا حالا توی جنگل نخوابیدم اونم همچین جنگلی😥
تهیونگ: خب ما که هستیم.
ا.ت:خ..خب آره ولی خوابم نمیبره.
تهیونگ: چطور خوابت نمیبره این که کل صبح رو بهت چسبیده😐(منظورش جونگ کوکه)
ا.ت:*به جونگ کوک نگاه میکنه*
جونگ کوک: *_*
تهیونگ:عه...نباید میگفتم🤭
جونگ کوک:*میره دنبال تهیونگ*
تهیونگ: یا ابلفضل بدبخت شددددم!!
....عه حواسم نبود بال دارم بااای بااای😄
*پرواز میکنه میره بالای درخت*به پایین نگاه میکنه*عه...جونگ کوکاا کجا رفتی..
جونگ کوک:*کنارشه*من اینجااام!
(حالا جونگ کوک بدوو تهیونگ بدوو😐)
ا.ت:*داد خیلی بلند*بسه دیگه بتمرررگین!!!
جونگ کوک و تهیونگ:*سرجاشون سیخ میشن*
ا.ت:*کیوت*میشه بخوابیم؟
تهیونگ:عی جان نیگاش کن😄
جونگ کوک:راست میگه دیگه بریم بکپیم😐
(.....)
جونگ کوک:تهیونگاااا مگه اون مال من نبود؟
تهیونگ:نه مال خودمه.
جونگ کوک:مال منه!
تهیونگ:نخیر مال خود خودمه!
جونگ کوک:مال خوودمه!*میگیره میکشدش*
تهیونگ:*اینم میکشدش*مال منننه!
جونگ کوک:وولش کنننن!!!
تهیونگ:بدددش به من!!!
ا.ت:*نگاه خیلی تاسف بار😐*
جونگ کوک:کفااااثط مال خوددمه!!!توو دزدیدیییش!!!!
تهیونگ:خودت دزدیدی پسش بددده!!!
ا.ت:*نفس عمیق*تهیونگ...این مال تو نیست...مال تو اونطرفه ببین.
تهیونگ:عهههه نیگا پس اینجااا بود😀
جونگ کوک:خدایا زبانم را از حرف ها بد در امان دار🤲🏻
ا.ت: هعی...دیگه بالشت تاتون هم گرفتین میشه بکپین😔
تهیونگ:*خودشو پرت میکنه زمین*کپیدیم😴
(مدتی بعد)
ا.ت:*صدای خیلی آروم*جونگ کوکا...بیداری؟
جونگ کوک:*با صدای خیلی آروم*آره بیدارم.
ا.ت:من میترسم...م..میشه بیام پیشت بخوابم؟
جونگ کوک:*لبخند*آره بیا.
ا.ت:*میاد پیش جونگ کوک*هیم.. الان تهیونگ صبح بیدار شه میبینه ما رو یه داستانی درست میکنه•-•😐
جونگ کوک:*با بیخیالی کامل😐*ولش کن..
ا.ت:فقط خواهشا همدیگرو دنبال نکنین😐
جونگ کوک: نمیکنیم🙂
ا.ت:آفرین پسر خوب😊
جونگ کوک:😂
ا.ت:صبح بخیر...
جونگ کوک:صبح بخیر...
پارت ۱۹
تهیونگ: زهرر مااار😒
ا.ت:😂
جونگ کوک:به بدترین شکل ممکن ضایعت کردم کیف داد😜
تهیونگ:توووو فقط بمییررر!!!!!
ا.ت: غذام تموم شد.
تهیونگ: وات ده.......
ا.ت:چیه خب ندیدی کسی غذا بخوره؟
تهیونگ:به این سرعت!
ا.ت:همچین هم سرعتم زیاد نبود از بس شما ور ور میکنید زود گذشت😐
جونگ کوک:بعد از اینجا فکر نمیکنم جای
نزدیکی باشه که بتونیم توش بخوابیم باید همینجا بمونیم چند ساعت دیگه صبح میشه.
ا.ت:فکر نمیکنید اینجا بیش از حد از امنیت زیادی برخوردار می باشد؟
جونگ کوک:راه بهتری داری؟
ا.ت:No•-•
تهیونگ: آفتاب در بیاد تو نمیسوزی؟
جونگ کوک: توی چادر میخوابیم خب😐
تهیونگ:عه چادر آوردی؟
جونگ کوک: بهله🙂
ا.ت: وایییی عاشق چادرم😄
جونگ کوک:تهیونگااا کمکم کن چادر رو بزارم
تهیونگ: آمدم!
ا.ت:اِمم...میگمااا
جونگ کوک و تهیونگ:بله؟
ا.ت: من میترسم...تا حالا توی جنگل نخوابیدم اونم همچین جنگلی😥
تهیونگ: خب ما که هستیم.
ا.ت:خ..خب آره ولی خوابم نمیبره.
تهیونگ: چطور خوابت نمیبره این که کل صبح رو بهت چسبیده😐(منظورش جونگ کوکه)
ا.ت:*به جونگ کوک نگاه میکنه*
جونگ کوک: *_*
تهیونگ:عه...نباید میگفتم🤭
جونگ کوک:*میره دنبال تهیونگ*
تهیونگ: یا ابلفضل بدبخت شددددم!!
....عه حواسم نبود بال دارم بااای بااای😄
*پرواز میکنه میره بالای درخت*به پایین نگاه میکنه*عه...جونگ کوکاا کجا رفتی..
جونگ کوک:*کنارشه*من اینجااام!
(حالا جونگ کوک بدوو تهیونگ بدوو😐)
ا.ت:*داد خیلی بلند*بسه دیگه بتمرررگین!!!
جونگ کوک و تهیونگ:*سرجاشون سیخ میشن*
ا.ت:*کیوت*میشه بخوابیم؟
تهیونگ:عی جان نیگاش کن😄
جونگ کوک:راست میگه دیگه بریم بکپیم😐
(.....)
جونگ کوک:تهیونگاااا مگه اون مال من نبود؟
تهیونگ:نه مال خودمه.
جونگ کوک:مال منه!
تهیونگ:نخیر مال خود خودمه!
جونگ کوک:مال خوودمه!*میگیره میکشدش*
تهیونگ:*اینم میکشدش*مال منننه!
جونگ کوک:وولش کنننن!!!
تهیونگ:بدددش به من!!!
ا.ت:*نگاه خیلی تاسف بار😐*
جونگ کوک:کفااااثط مال خوددمه!!!توو دزدیدیییش!!!!
تهیونگ:خودت دزدیدی پسش بددده!!!
ا.ت:*نفس عمیق*تهیونگ...این مال تو نیست...مال تو اونطرفه ببین.
تهیونگ:عهههه نیگا پس اینجااا بود😀
جونگ کوک:خدایا زبانم را از حرف ها بد در امان دار🤲🏻
ا.ت: هعی...دیگه بالشت تاتون هم گرفتین میشه بکپین😔
تهیونگ:*خودشو پرت میکنه زمین*کپیدیم😴
(مدتی بعد)
ا.ت:*صدای خیلی آروم*جونگ کوکا...بیداری؟
جونگ کوک:*با صدای خیلی آروم*آره بیدارم.
ا.ت:من میترسم...م..میشه بیام پیشت بخوابم؟
جونگ کوک:*لبخند*آره بیا.
ا.ت:*میاد پیش جونگ کوک*هیم.. الان تهیونگ صبح بیدار شه میبینه ما رو یه داستانی درست میکنه•-•😐
جونگ کوک:*با بیخیالی کامل😐*ولش کن..
ا.ت:فقط خواهشا همدیگرو دنبال نکنین😐
جونگ کوک: نمیکنیم🙂
ا.ت:آفرین پسر خوب😊
جونگ کوک:😂
ا.ت:صبح بخیر...
جونگ کوک:صبح بخیر...
۹.۵k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.