خنده زدی زنده شدم طعنه زدی بنده شدم

خنده زدی زنده شدم ، طعنه زدی بنده شدم
جلوه لبخند تو را دیدم و رقصنده شدم
راز در این خانه مگو با دل پروانه که شب
شعلۀ عشق آمد و من آتش سوزنده شدم
عقل مترسان و بیار ، از قدح بادۀ ناب
چونکه من از ساغر و می فربه و بالنده شدم
شمع تویی ، شور تویی شهرۀ کاشانه تویی
مهر تو را دارم و زان اینهمه تابنده شدم
گفت مرا ساده دلی ، وز گهر خاک و گِلی
رفتم و بی منت مِی در غمش افکنده شدم
شعر و غزل چاره نشد بر دل شوریدۀ من
رندم و از شوکت او ، یکسره شرمنده شدم...
دیدگاه ها (۲)

‌تو بگو دل!که به آهنگ دلت ساز کنم تو بگو عشق!که من عاشقی آغا...

تا خدا هست تو را چاره ی درمانی هستتا خدا هست تو را راه به پا...

کاش می شد خنده را تدریس کردکارگاه خوشدلی تاًسیس کردکاش می شد...

من اختیار نکردمپس از تویار دگربه غیر گریهکه آن همبه اختیارم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط