خنده زدی زنده شدم طعنه زدی بنده شدم
خنده زدی زنده شدم ، طعنه زدی بنده شدم
جلوه لبخند تو را دیدم و رقصنده شدم
راز در این خانه مگو با دل پروانه که شب
شعلۀ عشق آمد و من آتش سوزنده شدم
عقل مترسان و بیار ، از قدح بادۀ ناب
چونکه من از ساغر و می فربه و بالنده شدم
شمع تویی ، شور تویی شهرۀ کاشانه تویی
مهر تو را دارم و زان اینهمه تابنده شدم
گفت مرا ساده دلی ، وز گهر خاک و گِلی
رفتم و بی منت مِی در غمش افکنده شدم
شعر و غزل چاره نشد بر دل شوریدۀ من
رندم و از شوکت او ، یکسره شرمنده شدم...
جلوه لبخند تو را دیدم و رقصنده شدم
راز در این خانه مگو با دل پروانه که شب
شعلۀ عشق آمد و من آتش سوزنده شدم
عقل مترسان و بیار ، از قدح بادۀ ناب
چونکه من از ساغر و می فربه و بالنده شدم
شمع تویی ، شور تویی شهرۀ کاشانه تویی
مهر تو را دارم و زان اینهمه تابنده شدم
گفت مرا ساده دلی ، وز گهر خاک و گِلی
رفتم و بی منت مِی در غمش افکنده شدم
شعر و غزل چاره نشد بر دل شوریدۀ من
رندم و از شوکت او ، یکسره شرمنده شدم...
- ۳۱۱
- ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط