شب بخیر گفتن زیبا

شب بخیر گفتن زیبا


ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود نادرست بود آنچه می پنداشتیم
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفتگو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم…

اشعار رودکی سمرقندی, رباعیات زیبای رودکی


یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمی​گوید کـه یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
لعلی از کان مروت برنیامد سال​هاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بودو خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد…



(◍•ᴗ•◍) ❤ ლ(´ ❥ `ლ)
دیدگاه ها (۳)

نمیدانم از کجا اما خورده ام به بن بستتقصیر تو نیست;هیچ تفنگی...

انـدوه که از حــد بگــذرد جایش را می‌دهد به یک بی‌‌اعتنایی م...

تو دوره ایی که دل مثــــــل عروسکای بچه هاس یادت بیـــار یه ...

من یک دخترموقتی خسته اموقتی کلافه اموقتی دلتنگمبشقاب ها را ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط