عشقی از جنس نفرت

عشقی از جنس نفرت
پارت۱۵
ویو ا/ت فردا تو مدرسه
داشتم می رفتم که دیدم کوک با نگاهای شیطانی و یه پوزخند نگام میکنه خیلی جذاب بود و در این حال کیوت زیاد بهش محل ندادم و رفتم که یهو یکی یه نامه گذاشت دستم نگاه کردم دیدم کوکه تو نامه نوشته بود زنگ بعد بیا سالن ورزش
ویو به زنگ
رفتم دیدم کسی اونجا نیست یهو دست یکی رو کمرم حلقه شد نگاه کردم دیدم کوکه
-یادمه یه دختری دیشب به ددیش بوس نداد
خواست ببوسم که خودم رو پس زدم و دنبالم کرد ولی نزاشتم که گفت زنگ اخر برات دارم
ویو به زنگ اخر
اخیش اون بود رفتم خونه خواستم درو ببینم که پای یکی مانعش شد دیدم کوکه
یکم ترسیدم بیشتر هل دادو که یهو اومد داخل و در بسته شد کوک درجا منو به در چسبود و شروع به بوسیدنم کرد بعد چند مین از جدا شد گفت
-که امروز بوس ندادی پس الان باید توان بدی
بردش تو اتاق و....(به قول خود کوک لالالالا)
ویو به چند سال بعد
منو و کوک خیلی باهم اوکی شیدیم و میخوایم باهم ازدواج کنیم فردا عروسمونه خیلی ذوق دارم کوک اومد خونه(باهم به جا زندگی میکن)بعد خوابدیم
ویو به فردا تو مجلس
عاقد:آیا بنده وکیلم
+بله
همو بوسیدیم تا اخر عمر با هم بودیم
پایان
دیدگاه ها (۱۶)

سناریو درخواستی بیتی اساینکه تو جنگل قدم میزنن و گم میشنو اع...

ادامه قبلیجیمین: وقتی پیدات میکنه میگهکجا بودی نفسم میدونی چ...

سناریو درخواستی بیتیاسوقتی از سرکار اومده و خستس بعد میگه بر...

آهای کسی که پستمو گزارش میکنیببین من کلی زحمت میکشم تا یه سن...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط