من میترسم...
من میترسم...
راستش را بخواهی من از این فاصله میترسم...
من از این فاصله خود خواسته میترسم...
من از اینکه مفردهای دوست داشتنیمان جمع شود میترسم...
من از حذف میم مالکیت اسمهایمان میترسم...
من از سکوتمان وقت بیداری میترسم...
اما از دکمه های کیبورد لعنتی هم میترسم...
من از سکوت تو میترسم...
من از عادت کردن به بیخبری میترسم...
من از عادت کردن دستهایمان به جدایی و نگاه هایمان به ندیدن میترسم...
من آدم ترسویی هستم وقتی پای تو در میان باشد...
وقتی پای تو در میان باشد من حتی از فاصله #سایه هایمان میترسم...
راستش را بخواهی من از این فاصله میترسم...
من از این فاصله خود خواسته میترسم...
من از اینکه مفردهای دوست داشتنیمان جمع شود میترسم...
من از حذف میم مالکیت اسمهایمان میترسم...
من از سکوتمان وقت بیداری میترسم...
اما از دکمه های کیبورد لعنتی هم میترسم...
من از سکوت تو میترسم...
من از عادت کردن به بیخبری میترسم...
من از عادت کردن دستهایمان به جدایی و نگاه هایمان به ندیدن میترسم...
من آدم ترسویی هستم وقتی پای تو در میان باشد...
وقتی پای تو در میان باشد من حتی از فاصله #سایه هایمان میترسم...
۵.۳k
۳۰ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.