بعد تو بغض و لبخندم را به هم آمیختم
بعد تو بغض و لبخندم را به هم آمیختم
از تو شعری گفتم و اشک خدا را ریختم
بعد تو طعنه ی ثانیه آزارم میداد،
ساعتم را در وسط شهر به دار آویختم
از تو شعری گفتم و اشک خدا را ریختم
بعد تو طعنه ی ثانیه آزارم میداد،
ساعتم را در وسط شهر به دار آویختم
۷۱۵
۱۲ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.