گریه های بی صدا را عشق یادم داده است
گریه های بی صدا را عشق یادم داده است
سجده برخاک و دعا راعشق یادم داده است
در دل شب با دو چشم خیس در کنج اتاق
درد و دلها با خدا را عشق یادم داده است
پـا نهادن بـا دل آزرده حـالـم بـر سـرِ
جاده ی بی انتها را عشق یادم داده است
در دلم گریان ولی در جمع با روی خوشم
خنده های بی هوا را عشق یادم یاده است
در هجوم درد و اندوه و غم و دلدادگی
مستی از جام بلا را عشق یادم داده است
همچو مجنون در پی لیلی گشودن بال و پر
آنچنان افسانه ها را عشق یادم داده است
طره ی چشمت به قلبم پادشاهی میکند
قصه ی شاه و گدا را عشق یادم داده است
سجده برخاک و دعا راعشق یادم داده است
در دل شب با دو چشم خیس در کنج اتاق
درد و دلها با خدا را عشق یادم داده است
پـا نهادن بـا دل آزرده حـالـم بـر سـرِ
جاده ی بی انتها را عشق یادم داده است
در دلم گریان ولی در جمع با روی خوشم
خنده های بی هوا را عشق یادم یاده است
در هجوم درد و اندوه و غم و دلدادگی
مستی از جام بلا را عشق یادم داده است
همچو مجنون در پی لیلی گشودن بال و پر
آنچنان افسانه ها را عشق یادم داده است
طره ی چشمت به قلبم پادشاهی میکند
قصه ی شاه و گدا را عشق یادم داده است
- ۴۵۷
- ۱۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط