خانه پدربزرگ را دوست داشتم
خانه پدربزرگ را دوست داشتم
ظهرکه می شد بوی غذا تمام اتاق را پر میکرد
آفتاب روی سفره ی مادربزرگ پهن میشد وطعم غذا را دلچسب تر میکرد
کاش آنوقتها هیچ وقت تمام نمیشد...
ظهرکه می شد بوی غذا تمام اتاق را پر میکرد
آفتاب روی سفره ی مادربزرگ پهن میشد وطعم غذا را دلچسب تر میکرد
کاش آنوقتها هیچ وقت تمام نمیشد...
- ۴.۰k
- ۲۰ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط