براي ديدنت
براي ديدنت
قرار عاشقانه كه هيچ،
نه پاييز و باران مي خواهم
و نه كافه و اسپرسو.
جا خوش كرده
پاييز بر پلكهايم
باریده باران در چشمهايم
و من
كوچك ترين پرندهام در جهان
كه خلاف جهت باد
آواز ميخوانَد
ديگر
دلخوش نيستم
به هیچ قرار عاشقانهاي
تنها براي توست
که آغوشم كافهاي دنج مي شود و
لب هايم قهوهاي تلخ.
به دوردست برو
قهوهاي سفارش بده
و با سرانگشت مهربانت
بر بخار پنجرهي كافه
بنویس
زيبا ترند قرارهاي ناگهان.
((غزال تركمان))
قرار عاشقانه كه هيچ،
نه پاييز و باران مي خواهم
و نه كافه و اسپرسو.
جا خوش كرده
پاييز بر پلكهايم
باریده باران در چشمهايم
و من
كوچك ترين پرندهام در جهان
كه خلاف جهت باد
آواز ميخوانَد
ديگر
دلخوش نيستم
به هیچ قرار عاشقانهاي
تنها براي توست
که آغوشم كافهاي دنج مي شود و
لب هايم قهوهاي تلخ.
به دوردست برو
قهوهاي سفارش بده
و با سرانگشت مهربانت
بر بخار پنجرهي كافه
بنویس
زيبا ترند قرارهاي ناگهان.
((غزال تركمان))
۲.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۰