به رمان عشق بی پروا پارت ۱۰ خوش امدید دوستون دارم💜💜
ارسلان:شایان رو حل دادم دیانا رو بغل کردم سوار ماشین کردمش نشستم تو ماشین بردمش بیمارستان
امیر ،نیکا
ژاتیس،امیر
پشت سرم با ماشین اومدن
۲ ساعت بعد......
دکتر:همراه خانم رحمیمی
ارسلان:بله،حال دیانا چطوره
دکتر: همسرتون
ارسلان:همسرم چی(باداد)
دکتر:،همسرتون رفته کما
ارسلان:چی میگی
۵ مین بعد......
از بیمارستان زدم بیرون رفتم سراغ شایان
امیر روز:،با امیر انکا افتودیم دنبال ارسلان زنگ زدیم محراب و رضا هم اومدن
رسیدیم دیدیم ارسلان داره شایان رو میزنه خون جلو چشمش رو گرفته بود و به ماگوش نمی داد قرار شد من و محراب ارسلان رو بگیریم امیرو رضا شایان رو
ارسلان رو گرفتیم و نزاشتیم کاری کنع
۲ هفته بعد........
نیکا:ارسلان همش تو بیمارستانه و بهش میگیم بیا خونه لباست رو حد اقل عوض کن
ارسلان:حالم بد بود دلم واسه دیانا تنگ شده فقط بغل دیانا رو میخوام
دکتر:اقای کاشی
ارسلتن:بله
دکتر:همسرتون.........
ارسلان :همسرم چییی
دکتر :به....هوش....بهوش اومد
ارسلان:میتونم ببینمش
دکتر:،بله
ارسلان:رفتم تو
دبانا:ار..سی
ارسلان:جان دلم
دبانا:میشه بغلم کنی
دلم برات تنگ شده
ارسلان:باش بغلش کردم
دیانا:ارسلان ببخشبد عقدت رو خراب کردن
ارسلان:اِ اِاِاِ دیانا همین که سالمی برام بسته دیگه نبینم همچین حرفی بزنی ها
دیانا:دوشت دالم
ارسلان:دورت بگردم محربونم♥️♥️
💜💜💜
اگه تونستم بازم امشب پارت میزارم برم یه دور دیگه علوم بخونم فردا امتحان کتلی دارم😑😑😑🙃🥺
امیر ،نیکا
ژاتیس،امیر
پشت سرم با ماشین اومدن
۲ ساعت بعد......
دکتر:همراه خانم رحمیمی
ارسلان:بله،حال دیانا چطوره
دکتر: همسرتون
ارسلان:همسرم چی(باداد)
دکتر:،همسرتون رفته کما
ارسلان:چی میگی
۵ مین بعد......
از بیمارستان زدم بیرون رفتم سراغ شایان
امیر روز:،با امیر انکا افتودیم دنبال ارسلان زنگ زدیم محراب و رضا هم اومدن
رسیدیم دیدیم ارسلان داره شایان رو میزنه خون جلو چشمش رو گرفته بود و به ماگوش نمی داد قرار شد من و محراب ارسلان رو بگیریم امیرو رضا شایان رو
ارسلان رو گرفتیم و نزاشتیم کاری کنع
۲ هفته بعد........
نیکا:ارسلان همش تو بیمارستانه و بهش میگیم بیا خونه لباست رو حد اقل عوض کن
ارسلان:حالم بد بود دلم واسه دیانا تنگ شده فقط بغل دیانا رو میخوام
دکتر:اقای کاشی
ارسلتن:بله
دکتر:همسرتون.........
ارسلان :همسرم چییی
دکتر :به....هوش....بهوش اومد
ارسلان:میتونم ببینمش
دکتر:،بله
ارسلان:رفتم تو
دبانا:ار..سی
ارسلان:جان دلم
دبانا:میشه بغلم کنی
دلم برات تنگ شده
ارسلان:باش بغلش کردم
دیانا:ارسلان ببخشبد عقدت رو خراب کردن
ارسلان:اِ اِاِاِ دیانا همین که سالمی برام بسته دیگه نبینم همچین حرفی بزنی ها
دیانا:دوشت دالم
ارسلان:دورت بگردم محربونم♥️♥️
💜💜💜
اگه تونستم بازم امشب پارت میزارم برم یه دور دیگه علوم بخونم فردا امتحان کتلی دارم😑😑😑🙃🥺
۴.۴k
۰۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.