عشق های اسمانی
عشق های اسمانی
ویو ات
اونایی که اومده بودن. نصف مردم بازارو کشتن. انگارکه یکیشون. متوجه ما شده باشه.
اومد سمت ستون یهو صدای جیغ اومد. برگشتم دیدم دس یورا رو میکشه. رفتیم. بیرون از پشت ستون و اون یکی دس یورا رو. کشیدم.
هی من کشیدم هی اون تا اینکه اصابم خورد شدو یه دولیو. چاگی زدم. بهش و اون ول کرد دسش رو
مرتیکه میخواست شمشیر شو دربیاره که یهو یه صدای خیلی جدی ولی کیوت اومد. که میگف بس کنه. همه بهش ادای احترام کردن.
اومد پایین از اسبش یه نگاه به منو دخترا انداخت و گفت با خودمون میبریمشون قصر.شاید. پرنس ها خوششون بیاد از اینا
اصابم خورد شد.ولی چیزی نگفتم.برگشتم به قیافه ی دخترا نگا کردم مث اینکه دیه استرس ندارن
ولی من هنو باورم نمشد که اومدیم.سئول قدیم
اون گفت که میریم قصر
ویو قصر
دخترا:واووووووو
لیسا: چه خوشگله کوفتشون بشه
رزی:اره.ولی ما قراره اینجا زندگی کنیم اونم با این لباسای کثیف
جیسو: اره منم تو فکر لباسامون بودم
یورا: هعی من که گرسنمه فقط
ات: اوم میرم بگم بمون لباس بدن
ویو ات
ما رو بردن یه اتاقی گفتن که لباسامونو عوض کنیم
واااا واقعا.هانبوک های خوشگلی بودن
نوبت.نوبتی پوشیدید.
اومدن و برامون غذا اوردن.مشغول خوردن شدیم جنی لیسا و یورا مث چرخ گوشت غذا میخوردن فقط ولی مثل اینکه رزی هم.مثل من.زیاد میل نداشت
........
ادامه داره
خب لایک برا شادیه ادمین
و خدایی بگین خوبه یا نه
دو. لباس بکهیون
سه لباس. رزی. جنی لیسا. جیسو
چهار لباس یورا
پنج لباس ات
ویو ات
اونایی که اومده بودن. نصف مردم بازارو کشتن. انگارکه یکیشون. متوجه ما شده باشه.
اومد سمت ستون یهو صدای جیغ اومد. برگشتم دیدم دس یورا رو میکشه. رفتیم. بیرون از پشت ستون و اون یکی دس یورا رو. کشیدم.
هی من کشیدم هی اون تا اینکه اصابم خورد شدو یه دولیو. چاگی زدم. بهش و اون ول کرد دسش رو
مرتیکه میخواست شمشیر شو دربیاره که یهو یه صدای خیلی جدی ولی کیوت اومد. که میگف بس کنه. همه بهش ادای احترام کردن.
اومد پایین از اسبش یه نگاه به منو دخترا انداخت و گفت با خودمون میبریمشون قصر.شاید. پرنس ها خوششون بیاد از اینا
اصابم خورد شد.ولی چیزی نگفتم.برگشتم به قیافه ی دخترا نگا کردم مث اینکه دیه استرس ندارن
ولی من هنو باورم نمشد که اومدیم.سئول قدیم
اون گفت که میریم قصر
ویو قصر
دخترا:واووووووو
لیسا: چه خوشگله کوفتشون بشه
رزی:اره.ولی ما قراره اینجا زندگی کنیم اونم با این لباسای کثیف
جیسو: اره منم تو فکر لباسامون بودم
یورا: هعی من که گرسنمه فقط
ات: اوم میرم بگم بمون لباس بدن
ویو ات
ما رو بردن یه اتاقی گفتن که لباسامونو عوض کنیم
واااا واقعا.هانبوک های خوشگلی بودن
نوبت.نوبتی پوشیدید.
اومدن و برامون غذا اوردن.مشغول خوردن شدیم جنی لیسا و یورا مث چرخ گوشت غذا میخوردن فقط ولی مثل اینکه رزی هم.مثل من.زیاد میل نداشت
........
ادامه داره
خب لایک برا شادیه ادمین
و خدایی بگین خوبه یا نه
دو. لباس بکهیون
سه لباس. رزی. جنی لیسا. جیسو
چهار لباس یورا
پنج لباس ات
۸.۳k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.