تو را با غیر می بینم صدایم در نمی آید

تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

نشستم، باده خوردم، خون گریستم، کنجی افتادم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید

توانم وصف مرگ جور و صد دشوارتر زان لیک
چه گویم جور حسرت چون به گفتن در نمی آید

چه سود از شرح این دیوانگی ها، بی قراری ها ؟ 
تو مه ، بی مهری و حرف منت باور نمی آید

ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف 
که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید

دلم در دوریت خون شد ، بیا در اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید ؟
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://telegram.me/monlightyy/foad
دیدگاه ها (۳)

اگه فهمیدی مسیرو اشتباه رفتی، زود برگرد حتی اگه برگشتن ده ها...

عاقبت در سینه ام دل از تپیدن بازماندبس که پر زد درقفس این مر...

طعنه ی بعضی از دوستامهزاران برابراز خنجر دشمنام دردش بیشترها...

چشمهایت به من آموخت قسم خوردن رابعد عاشق شدن و پای قسم مردن ...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط