از ازل تا روز آخر گر چه دل ویران توست
از ازل تا روز آخر گر چه دل ویران توست
عشق من همچون حبابی در دل لرزان توست
مانده ام تنها میان جمعی از بیگانگان
درد بی درمان من تنها غم هجران توست
زینت شبهای تارم شهر چشمان تو بود
گر چه بی تو روز و شب چشمان من گریان توست
میل دیدار تو آخر مرغ جان را پر دهد
بسکه این مشتاق تو محو رخ تابان توست
گشته ام آکنده از شوق حضورت در دلم
مهربانا این دل من بی سر و سامان توست
من به تو دل داده ام اما تو دینم داده ای
یوسف گمگشته من قبله ام کنعان توست
عشق من همچون حبابی در دل لرزان توست
مانده ام تنها میان جمعی از بیگانگان
درد بی درمان من تنها غم هجران توست
زینت شبهای تارم شهر چشمان تو بود
گر چه بی تو روز و شب چشمان من گریان توست
میل دیدار تو آخر مرغ جان را پر دهد
بسکه این مشتاق تو محو رخ تابان توست
گشته ام آکنده از شوق حضورت در دلم
مهربانا این دل من بی سر و سامان توست
من به تو دل داده ام اما تو دینم داده ای
یوسف گمگشته من قبله ام کنعان توست
۶.۰k
۱۹ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.