در خیالم با منی اما تو یار دیگری

در خیالم با منی ، اما تو یار دیگری
فصل سرد حال من ، اما بهار دیگری

از وفا دم میزدی ، دیروزهای زندگی
بی نگاهت مانده ام ، اما نگار دیگری

عقده ها در سینه دارم ، با که گویم درد دل
آشنای من تویی و ، غمگسار دیگری

گفته بودی در غروبی تنگ میبینم تو را
وعده کردی با من اما بر قرار دیگری

گریه های هر شب من بالشم را خیس کرد
سیل اشکم سوی تو ، اما تو زار دیگری

من تو را خواهم،تو او را ، او خدا داند که را
هر یک از ما بیقراریم و دچار دیگری

تا چه خواهد شد سرانجام حدیث عاشقی
گل نشاندیم و پرید و شد ز بهر دیگری
دیدگاه ها (۱)

•●⇲✡اگــڑ بـا هــڑ سـقـــوطے زنـــڈگــے معنـــاے خــوڈشـ ڑا ...

میشود روزی عزیزت من شوم؟ قاب عکس روی میزت من شوم؟ب...

نمیدانم قضیه این دلم چیست ..!!با این که میدانم مرا دوست ندار...

×بِہ خودَم اومَدَم دیدَم 17 سآلَمِہ××ڪلے تیڪِہ وَصلِہ و حَرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط