پاییز آرام آرام آماده رفتن می شد
پاییز آرام آرام آماده رفتن می شد
رنگ انار، طعم باران، طعم خرمالو و
آواز برگهای زرد و نارنجی را جمع کرد و
توی بقچه اش گذاشت.
گفتم اینهارا به یادگار بگذار!
گفت خاطراتم یادگاری هایی ابدی است!
برای بدرقه اش، آب و آداب آوردم
کاسه آب را که پشت سرش خالی کردم
گفتم:
تو را به جان یلدا باز گرد...
برگشت نگاهم کرد و رفت
قطره ای گونه ام را نوازش کرد؛
واپسین باران پاییزی بود
آخرین ارمغان این فصل عاشقانه..
ای پاییز، ای آبستن روزهای عاشقی رفتنت به خیر سفرت بی خطر..
ننه سرما قدمت مبــــــــــــــــــارک
رنگ انار، طعم باران، طعم خرمالو و
آواز برگهای زرد و نارنجی را جمع کرد و
توی بقچه اش گذاشت.
گفتم اینهارا به یادگار بگذار!
گفت خاطراتم یادگاری هایی ابدی است!
برای بدرقه اش، آب و آداب آوردم
کاسه آب را که پشت سرش خالی کردم
گفتم:
تو را به جان یلدا باز گرد...
برگشت نگاهم کرد و رفت
قطره ای گونه ام را نوازش کرد؛
واپسین باران پاییزی بود
آخرین ارمغان این فصل عاشقانه..
ای پاییز، ای آبستن روزهای عاشقی رفتنت به خیر سفرت بی خطر..
ننه سرما قدمت مبــــــــــــــــــارک
۴.۸k
۳۰ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.