Part

Part 4
#مافیای_من

یونگ: نقشه ات چیه؟
جونگکوک: ذره ذره نابودش میکنیم نمیزارم مال کسی بشه
بونگ: اما ات صدمه میبینه باز توی حالت خودتت نیستی
جونگکوک: اینو دیدم بهترم شدم (باپوزخند)
یونگ: الان میریم ویلا فردا صبح میریم دم خونشون
جونگکوک: نه همین امشب میریم در خونشون

[ویو ات]
پنجره ها رو قفل کردم در هم قفل کردم که در زده شد
بورام: منم بورام درو باز کن
درو باز کردم
ات: بورام یه چیزی بهت بگم
بورام: منم راستش رو بخوای جونگکوک رو توی کلوپ دیدم خواستم بهت بگم ولی پیدات نکردم
ات: اون منو دید منو میکشه
بورام: ات چیزیت نمیشه چراغارو خاموش کن زنگ بزنیم به پلیس
ات: آره آره زنگ بزن
(چند مین بعد)
بورام: دو دقیقه دیگه اینجان نگران نباش
صدا در اومد بورام در باز کرد
پلیس: سلام خانم چه مشکلی پیش اومده؟
بورام: یه مرتیکه عوضی قصد داره اذیتمون کنه
پلیس: ما دور اطراف خونه رو میگردیم اگه دوباره مشکلی چیز مشکوکی دید باهامون تماس بگیرید
اینو گفت رفت
ات: دیدی بورام فایده ای نداره
بورام: باشه باشه بیا برو اتاقت یکم بخواب من حواسم هست تو برو
ات: باشه (با صدای لرزون)

[ویو بورام]
ات رفت خوابید ساعت ۲ بود فک نکنم خبری از جونگکوک باشه دیگه رفتم تو اتاق دراز کشیدم

[ویو ات]
چشمامو باز کردم دیدم بغلم بورامه گرفته خوابیده یواش از تخت پاشدم گلوم خشک شده بودرفتم اشپزخونه که متوجه شدم
جونگکوک: پیدات کردم
رفتم عقب چراغو روشن کردم
ات: جونگ... جونگکوک (بالکنت)
جونگکوک: از دیدنم خوشحال نشدی بیبی گرل
یه دور بر خونه نگاه کردم همه جا پر از آدمای جونگکوک بودن
ات: اینجا چیکار میکنی
چونم بدون دلیل به لرزیدن کرد
داشت میومد نزدیکم که خوردم به دیوار دقیقا روبه روم بود سرمو بردم اونور که صورتشو نزدیک گردنم کرد
جونگکوک: دلم برای عطر تنت تنگ شده بود
ات: از جونم چی میخوای

[ویو بورام]
اومم دستم رو بردم روی تخت که ات رو حس  نکردم بلند شدم دیدم ات نیست چراغ های حال روشنه گوشیمو تو‌دستم گرفتم آروم از اتاق اومدم بیرون
که ۴ تا مردای هیکلی رو دیدم که دورتادور خونه وایسادن گوشیو روشن کردم سریع زنگ زدم پلیس که یکی گوشیو از دستم گرفت
یونگ: عا عا نداریم اینکارو
بورام: هیی روانی گوشیو بده
از موهام کشید برد تو حال
یونگ: این دختره داشت زنگ میزد به پلیس که مچشو گرفتم
ات: هیی عوضی بزار اون بره
جونگکوک: بهتره تو خفه شی (باپوزخند)
دیدگاه ها (۵)

Part:5#مافیای_من [ویو ات]ات: بزار بره اون تقصیری نداره جونگک...

Part :6#مافیای_من [ویو ات]چشمامو باز کردم رو تخت بودم به دور...

Part:3#مافیای_من بورام: باشه رییس ات دنبالم رفتم دنبالش که ر...

Part:2#مافیای_منبورام: هیس آروم باش من پیشتم اون حتی نمیدونه...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐عشق مافیاصبح ساعت 10ویو جونگ کوک از تخت اومدم بیرون وا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط