آسمان آبی ام را یک نفر دزدید و رفت
آسمان آبی ام را یک نفر دزدید و رفت
هر چه عاشق تر شدم این نکته را فهمید و رفت ...
از عبور یک نفر در کوچه ام باران گرفت
آمد و ابر نگاهش بر دلم بارید و رفت
رودی از شعر و غزل در غربتم جاری شده
لحظه ای بر آسمان شعر من تابید و رفت
کودک دل نم نمک با بودنش پا می گرفت
آخر از چشم سیاهش قطره ای لرزید و رفت
محو دریای خیالش آرزو کردم بمان
آرزویم را شبی در بقچه ای پیچید و رفت.......
.
هر چه عاشق تر شدم این نکته را فهمید و رفت ...
از عبور یک نفر در کوچه ام باران گرفت
آمد و ابر نگاهش بر دلم بارید و رفت
رودی از شعر و غزل در غربتم جاری شده
لحظه ای بر آسمان شعر من تابید و رفت
کودک دل نم نمک با بودنش پا می گرفت
آخر از چشم سیاهش قطره ای لرزید و رفت
محو دریای خیالش آرزو کردم بمان
آرزویم را شبی در بقچه ای پیچید و رفت.......
.
- ۱.۰k
- ۰۲ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط