زندگیاحساسیمن

#زندگی_احساسی_من
#part21
انیا وارد خونه شد
انیا:« انیا برگشت خونه »
یور و لوید : « خوش اومدی »
لوید: « چطور شد گذشت بهت انیا ؟! »
انیا :« اره تازه انیا با پسر دوم دوست شده »
لوید : « چی واقعا » [ خوبه که باهاش دوست شده نقشه بی داره عملی میشه و همین طور انیا ۶ استلا داره دو تا استلا دیگه بگیره اون موقع میتونم با داناوان دزموند رو به رو بشم ]
انیا : [ انیا باید دو استلا دیگه بگیره پس باید درس بخونم اره ]
انیا : « انیا میره درس بخونه میخوام استلا بگیرم »
یور : « افرین بهت انیا جان منم برات کلوچه میارم لوید سان پخته »
انیا با خوشحالی به سمت اتاق رفت و درس خوند کلوچه خورد و خوابید
پرش مکانی به سمت خوابگاه ادن
نوچه دامیان ¹ : « دامیان ساما شما با اون پا کوتاه که دوست نشدید نه »
دامیان : « معلومه که نه من فقط بهش ترحم کردم »
نوچه دامیان ² : « پس جولیا ساما چطور باهاشون قهر کردین »
دامیان : « اگه بیاد و عذرخواهی کنه شاید باهاش اشتی کنم »
دیگه هیچ صحبتی نشد فردا صبح وقتی به سمت کلاس حرکت میکردن ناگهان جولیا سریع اومد جلو و به دامیان گفت
جولیا : « .... »
ادامه دارد ...
اینم پارت جدید عکس رمان چطوره ؟!
من قول میدم ولی باید خماری بکشید (⌒▽⌒)
نظرتون و بگید مهمه ...
دیدگاه ها (۸)

من ادم ارومیم ...اخه کدوم تخم سگی این کار رو میکنه خودش و نش...

#انیا #انیا_فورجر

بازم ست ..کسی میاد باهم ست کنیم ؟!

عکس ست

#زندگی_احساسی_من #part20موقعیت فردا صبح داخل اتوبوسانیا « ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط