پارت ۱۳
پارت ۱۳
نفس تنگی گرفتم
-چطور چطور ممکنه مگه توی اون اتفاق مامانم رو
اصلا نمیتونستم درست صحبت کنم نفس نداشتم
-اصلا اونی که توی تصادف از دست دادی مامانت نبود نامادریت بود
-چی چطور ممک
-هیسسسس بزار برات از همون اول اول برات بگم اون موقع که توی بدنیا اومدی رابطه بابات مامانت خوب نبود اصلا اما اون موقع تو به وجود اومدی مامانت هرکاری کرد تا ترو سقط کنه اما بابات نمیذاشت تا که تو بدنیا اومدی مامانت تا یک سال ترو بزرگ که بهت شیر داد اما شب تولد ۱ سالگیت ترکت کرد اصلا رفت بد چند ماه خبر اومد ازدواج کرد حامله است رفته خارج نخواستیم بهت بگیم گفتیم هنوز بچه ای اما الان یک خبر شنیدم همون مردی که با مامانت ازدواج کرد فوت کرد بعد دخترش اون آورد ایران بردش اسایشگاه گفتیم اگه میخوای ببینیش بهت
-نمیخوام اصلا نمیخوام چیزی ازش بشنوم کاشکی هیج وقت بهم نمیگفتید
-سعی کردیم اما نشد گفتیم اگه خودت بفهمی ازمون ناراحت میشی
-نمیشدم چون من فقط دوتا مامان دارم مامان نازگل و مامان نسرین مگه نه
بغلم کرد
-زنعمو میشه تنهام بزارید
-باشه عزیزم
در رو قفل کردم برق رو خاموش کردم رفتم زیر پتو نمیخواستم اصلا به چیزی فکر کنم نمیشد اصلا مگه میشه کلی سوال توی ذهنم میومد چرا ولم کرد اگه بابامو دوست نداشت چرا من ول کرد طلاق میگرفت به من رو پیش خودش میبرد هیچی جوابی جواب واسه سوال هام نداشتم نفس تنگی گرفت بود از بچگی وفتی عجله میشد دلشوره اضطراب میگرفتم نفس تنگی میومد سراغم الان هم همون حالم هم مثل صبح حالت تهوع داشتم هم سرم درد میگرد
.........
سه روز بعد
خودم رو سه روز حبس کردم توی اتاق نه آب نه غذا میخوردم هعی زنعمو در میزد میگفت در باز کنم آراد و حتی آقاجون هم اومد دم در اما مرغ من یک پا توی این سه روز فقط بالا میآوردم حالم خیلی خراب میخواستم برم بهشت زهرا حالم یکم بهتر شه خبری از اون لیلی شکمو نبود انگار زندگی روی بدش رو کم کم بهم نشون میداد توی این سه روز فقط فکر کردم چرا مامانم ترکم کرد اگه این همه سال ترکم نمیکرد من یتیم نبودم بچه بد شراب خور مهمونی نبودم پارتی نمیگرفتم نبودم یک بچه پاک بودم اگه فقط سایه ی مامان روی سرم بود لباسم رو عضو کردم رفتم پایین همه خواب بودن چون ساعت ۷ بود ساعت ۹ صبحونه میخوردن به خیابون اصلی رسیدم دست تکون دادم یک تاکسی وایسه یکی وایستاد
-کجا میری آبجی
-قبرستون
چشاش گرد شد
-نه نه نه واقعا میخوام برم قبرستون بهشت زهرا
- ۲۰ تومن سوارشدید
-ممنون
لایک به ۱۰ فالو رو به ۱۵ برسونید ۱۰ پارت جدید میدم
نفس تنگی گرفتم
-چطور چطور ممکنه مگه توی اون اتفاق مامانم رو
اصلا نمیتونستم درست صحبت کنم نفس نداشتم
-اصلا اونی که توی تصادف از دست دادی مامانت نبود نامادریت بود
-چی چطور ممک
-هیسسسس بزار برات از همون اول اول برات بگم اون موقع که توی بدنیا اومدی رابطه بابات مامانت خوب نبود اصلا اما اون موقع تو به وجود اومدی مامانت هرکاری کرد تا ترو سقط کنه اما بابات نمیذاشت تا که تو بدنیا اومدی مامانت تا یک سال ترو بزرگ که بهت شیر داد اما شب تولد ۱ سالگیت ترکت کرد اصلا رفت بد چند ماه خبر اومد ازدواج کرد حامله است رفته خارج نخواستیم بهت بگیم گفتیم هنوز بچه ای اما الان یک خبر شنیدم همون مردی که با مامانت ازدواج کرد فوت کرد بعد دخترش اون آورد ایران بردش اسایشگاه گفتیم اگه میخوای ببینیش بهت
-نمیخوام اصلا نمیخوام چیزی ازش بشنوم کاشکی هیج وقت بهم نمیگفتید
-سعی کردیم اما نشد گفتیم اگه خودت بفهمی ازمون ناراحت میشی
-نمیشدم چون من فقط دوتا مامان دارم مامان نازگل و مامان نسرین مگه نه
بغلم کرد
-زنعمو میشه تنهام بزارید
-باشه عزیزم
در رو قفل کردم برق رو خاموش کردم رفتم زیر پتو نمیخواستم اصلا به چیزی فکر کنم نمیشد اصلا مگه میشه کلی سوال توی ذهنم میومد چرا ولم کرد اگه بابامو دوست نداشت چرا من ول کرد طلاق میگرفت به من رو پیش خودش میبرد هیچی جوابی جواب واسه سوال هام نداشتم نفس تنگی گرفت بود از بچگی وفتی عجله میشد دلشوره اضطراب میگرفتم نفس تنگی میومد سراغم الان هم همون حالم هم مثل صبح حالت تهوع داشتم هم سرم درد میگرد
.........
سه روز بعد
خودم رو سه روز حبس کردم توی اتاق نه آب نه غذا میخوردم هعی زنعمو در میزد میگفت در باز کنم آراد و حتی آقاجون هم اومد دم در اما مرغ من یک پا توی این سه روز فقط بالا میآوردم حالم خیلی خراب میخواستم برم بهشت زهرا حالم یکم بهتر شه خبری از اون لیلی شکمو نبود انگار زندگی روی بدش رو کم کم بهم نشون میداد توی این سه روز فقط فکر کردم چرا مامانم ترکم کرد اگه این همه سال ترکم نمیکرد من یتیم نبودم بچه بد شراب خور مهمونی نبودم پارتی نمیگرفتم نبودم یک بچه پاک بودم اگه فقط سایه ی مامان روی سرم بود لباسم رو عضو کردم رفتم پایین همه خواب بودن چون ساعت ۷ بود ساعت ۹ صبحونه میخوردن به خیابون اصلی رسیدم دست تکون دادم یک تاکسی وایسه یکی وایستاد
-کجا میری آبجی
-قبرستون
چشاش گرد شد
-نه نه نه واقعا میخوام برم قبرستون بهشت زهرا
- ۲۰ تومن سوارشدید
-ممنون
لایک به ۱۰ فالو رو به ۱۵ برسونید ۱۰ پارت جدید میدم
۵.۳k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.