اینکه میان دستانت لحظه ای چشمهایم را ببندم و دنی

اینـکه میان دستـانت لـحظه ای چشـمهایم را ببنـدم و دنـیــــا
به سـکوت صدای نفس هایـت فرو رود ، نمیـدانی چه هیجانیــست عشـق من.
دیدگاه ها (۲)

حقیقت این بود..!خوب موقعی دیدَمت،وسط پاییز؛آنجا که همه رنگعو...

کسی که مرا به خاطرخوبی هایم بخواهدنمی خواهم ..!کسی را می خوا...

همین که تو میدانــیدوستت دارمکافیستبگذار خفه کند خودش رادنیا

مـن فـقـط آن ثـانـیـه هـایـی را بـه واقـعـیـت زنـدگـی کـردم....

چپتر ۳ _ خیانتسکوتی سنگین روی اتاق افتاده بود. آن قدر سنگین ...

چپتر ۱۲ _ سایه انتقامکوهستان ساکت است. نه باد می وزد، نه جیر...

کبریت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط