"دل که زمن ربوده است ؛ صورت دلربای تو
"دل که زمن ربوده است ؛ صورت دلربای تو
شکر مرا سعادتی ؛ دل شده مبتلای تو
اشک زچشم من بسی ؛ گشت روان بدامنم
کاش شود میسرم ؛ جان بکنم فدای تو
هست امید من همی ؛ تابکنی وفا بعهد
عهد تو کرده ای کنون ؛ تابرسم لقای تو
باز امید من دگر ؛ تابرسم به کوی تو
مردم چشم من شود ؛ جایگه رسای تو
بخت مدد کند مرا ؛ جان بدهم براه تو
درد اگر مرا رسد ؛ درد من و شفای تو
خواب بچشم کی رسد ؛ نقش تو گشت جای آن
هیچ نباشدم غمی ؛ زانکه دلم سرای تو
گر برسد بدل مرا ؛ سوزش عشق همچنان
سوزش دل زعشق را ؛ صرف کنم بپای تو
گوش دگر نمیکنم ؛ نغمه زبلبلان باغ
گر برسد بگوش من ؛ نغمه خوش نوای تو
دل بکسی نمیدهم ؛ مالک اصلیش توئی
این دل پر امید من ؛ گشت بساط جای تو
شکر مرا سعادتی ؛ دل شده مبتلای تو
اشک زچشم من بسی ؛ گشت روان بدامنم
کاش شود میسرم ؛ جان بکنم فدای تو
هست امید من همی ؛ تابکنی وفا بعهد
عهد تو کرده ای کنون ؛ تابرسم لقای تو
باز امید من دگر ؛ تابرسم به کوی تو
مردم چشم من شود ؛ جایگه رسای تو
بخت مدد کند مرا ؛ جان بدهم براه تو
درد اگر مرا رسد ؛ درد من و شفای تو
خواب بچشم کی رسد ؛ نقش تو گشت جای آن
هیچ نباشدم غمی ؛ زانکه دلم سرای تو
گر برسد بدل مرا ؛ سوزش عشق همچنان
سوزش دل زعشق را ؛ صرف کنم بپای تو
گوش دگر نمیکنم ؛ نغمه زبلبلان باغ
گر برسد بگوش من ؛ نغمه خوش نوای تو
دل بکسی نمیدهم ؛ مالک اصلیش توئی
این دل پر امید من ؛ گشت بساط جای تو
۷۷۹
۲۸ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.