-دکتر جان؛ عشق عوارض جانبی هم دارد؟
-دکتر جان؛ عشق عوارض جانبی هم دارد؟
-نه؛ ندارد...مگر اینکه ناگهان ترکش کنی.مثل قرصی که بی اجازه قطع شود؛ آنوقت حالت بد میشود#چیستا_یثربی . .
.
.
این روزها به مدد تحولات جدید در زندگی ام و انرژی مثبت دوستان ؛ انرژی ام چند برابر شده است..میتوانم کوه را تکان دهم! ...بزودی انتخاب بازیگر نمایش #اینستاگرام شروع میشود.پارسال را با تاتر شروع کردم..... و سپس ؛خیلی شدید درگیر کتابهای نیمه تمام و سفرهای کارگاهی ام شدم....#نودوپنج ؛ دوباره برای من؛ سال تاتر است....و البته ورکشاپ و کارگاه و دانشگاه.... .
اما #نلی طفلک...او را با شرایط #چیستا و #پستچی مقایسه نکنید.من همیشه با دوست عزیزم فرق داشتم و دارم ؛ دو سرنوشت کاملا جدا در انتظار ما بود..او چند سالی از من کوچکتر است..اما گاهی فکر میکنم ؛ خیلی جاها در زندگی برایم ؛ مادری کرده است...قرارمان برای #داستان یک شب در میان بود...اما از وقتی#او_یکزن را شروع کردم ؛ آنقدر به نلی فکر میکنم که دوست دارم مدام باهمه درباره ی او ؛ حرف بزنم... نمیدهم.اما اگر بعد از نیمه شب وقت کردم ؛ برای فردا صبحتان :یک قسمت از قصه را خارج از قولم مینویسم.... دوستتان دارم !
و به قول #اتللو : دو ست و دشمن ؛ شمشیرها به غلاف..... نلی در راه است... من باهیچ قوم ؛ مسلک؛ مذهب؛ مرام و نوع پوششی مشکل ندارم.....تنها فکر میکنم ؛ اگر نمیتوانیم آدم خیلی خوبی باشیم ؛ دست کم آدم خیلی بدی نباشیم....#چیستا
#چیستایثربی
#دلنوشته
#جملات_کوتاه
#جمله
#تاتر
#او_یکزن
#نمایش_اینستاگرام
#عبای_پشت_و_روی_تاتر
#عکس:امروز ....در حالی که یکی از فالوران عزیز و قدیمی صفحه را هم دیدم..... . . عکس را دخترم گرفته.. در نور هفت بعداز ظهر
.عکس خام........میدانم #عبایم #برعکس است..در تاتر موقع تمرین؛ گاهی برای #کثیف _نشدن لباسم اینکار را میکنم.عشقم کشیده؛
وارونه بپوشم.
. ...وگرنه دخترم هم انجا بود وگفت.... ...فالور نازنین نیز مرا دید ....چه روزهای خوبی ! خدا را شکر !!!! .
..
-نه؛ ندارد...مگر اینکه ناگهان ترکش کنی.مثل قرصی که بی اجازه قطع شود؛ آنوقت حالت بد میشود#چیستا_یثربی . .
.
.
این روزها به مدد تحولات جدید در زندگی ام و انرژی مثبت دوستان ؛ انرژی ام چند برابر شده است..میتوانم کوه را تکان دهم! ...بزودی انتخاب بازیگر نمایش #اینستاگرام شروع میشود.پارسال را با تاتر شروع کردم..... و سپس ؛خیلی شدید درگیر کتابهای نیمه تمام و سفرهای کارگاهی ام شدم....#نودوپنج ؛ دوباره برای من؛ سال تاتر است....و البته ورکشاپ و کارگاه و دانشگاه.... .
اما #نلی طفلک...او را با شرایط #چیستا و #پستچی مقایسه نکنید.من همیشه با دوست عزیزم فرق داشتم و دارم ؛ دو سرنوشت کاملا جدا در انتظار ما بود..او چند سالی از من کوچکتر است..اما گاهی فکر میکنم ؛ خیلی جاها در زندگی برایم ؛ مادری کرده است...قرارمان برای #داستان یک شب در میان بود...اما از وقتی#او_یکزن را شروع کردم ؛ آنقدر به نلی فکر میکنم که دوست دارم مدام باهمه درباره ی او ؛ حرف بزنم... نمیدهم.اما اگر بعد از نیمه شب وقت کردم ؛ برای فردا صبحتان :یک قسمت از قصه را خارج از قولم مینویسم.... دوستتان دارم !
و به قول #اتللو : دو ست و دشمن ؛ شمشیرها به غلاف..... نلی در راه است... من باهیچ قوم ؛ مسلک؛ مذهب؛ مرام و نوع پوششی مشکل ندارم.....تنها فکر میکنم ؛ اگر نمیتوانیم آدم خیلی خوبی باشیم ؛ دست کم آدم خیلی بدی نباشیم....#چیستا
#چیستایثربی
#دلنوشته
#جملات_کوتاه
#جمله
#تاتر
#او_یکزن
#نمایش_اینستاگرام
#عبای_پشت_و_روی_تاتر
#عکس:امروز ....در حالی که یکی از فالوران عزیز و قدیمی صفحه را هم دیدم..... . . عکس را دخترم گرفته.. در نور هفت بعداز ظهر
.عکس خام........میدانم #عبایم #برعکس است..در تاتر موقع تمرین؛ گاهی برای #کثیف _نشدن لباسم اینکار را میکنم.عشقم کشیده؛
وارونه بپوشم.
. ...وگرنه دخترم هم انجا بود وگفت.... ...فالور نازنین نیز مرا دید ....چه روزهای خوبی ! خدا را شکر !!!! .
..
۲.۶k
۲۴ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.