یار باید که غم یار خورد یار کجاست
یار باید که غم یار خورد یار کجاست
غم دل هست فراوان دل غمخوار کجاست
ماه من روشنی دیده ی بیدار منست
یار رب آن روشنی دیده ی بیدار کجاست
نرگس از چشم تو مردم کشی آموخت ولی
چشم او را مژه و غمزه ی خونخوار کجاست
نیست در حلقه مستان تو بیگانه کسی
همه یارند در این دایره اغیار کجاست
شد گرفتار فغانی بکمند غم عشق,
کس نپرسید که آن صید گرفتار کجاست ..
غم دل هست فراوان دل غمخوار کجاست
ماه من روشنی دیده ی بیدار منست
یار رب آن روشنی دیده ی بیدار کجاست
نرگس از چشم تو مردم کشی آموخت ولی
چشم او را مژه و غمزه ی خونخوار کجاست
نیست در حلقه مستان تو بیگانه کسی
همه یارند در این دایره اغیار کجاست
شد گرفتار فغانی بکمند غم عشق,
کس نپرسید که آن صید گرفتار کجاست ..
۸۰۲
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.