تو جگر گوشه ی این شاعر عاشق شده ای
تو جگر گوشه ی این شاعر عاشق شده ای
بهر هر ساعت من روح دقایق شده ای
شاعری گفته که تا بود ، بود زندگی ات
همه ی عمر مرا دشت شقایق شده ای
من که هر روز برایت غزلی تازه کنم
به غزل گفتن من راغب و شایق شده ای
من در آن کشتی امنت بنشینم به صفا
تا به مقصد برسم باد موافق شده ای
مقصدم ساحل چشمان تو و آن بغلت
به خداوندی جانم تو که لایق شده ای
عشق من گشتی و داغت به دلش ماند رقیب
نور چشمم شده ای خار خلایق شده ای
هر شبم یاد تو را سرمه ی چشمم بکنم
نور این دیده تویی کل حقایق شده ای
مرده بودم به دم عیسویت زنده شدم
سجده سویت بکنم چون که تو خالق شده ای
بهر هر ساعت من روح دقایق شده ای
شاعری گفته که تا بود ، بود زندگی ات
همه ی عمر مرا دشت شقایق شده ای
من که هر روز برایت غزلی تازه کنم
به غزل گفتن من راغب و شایق شده ای
من در آن کشتی امنت بنشینم به صفا
تا به مقصد برسم باد موافق شده ای
مقصدم ساحل چشمان تو و آن بغلت
به خداوندی جانم تو که لایق شده ای
عشق من گشتی و داغت به دلش ماند رقیب
نور چشمم شده ای خار خلایق شده ای
هر شبم یاد تو را سرمه ی چشمم بکنم
نور این دیده تویی کل حقایق شده ای
مرده بودم به دم عیسویت زنده شدم
سجده سویت بکنم چون که تو خالق شده ای
- ۵.۹k
- ۲۵ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط