تو جگر گوشه ی این شاعر عاشق شده ای

تو جگر گوشه ی این شاعر عاشق شده ای
بهر هر ساعت من روح دقایق شده ای

شاعری گفته که تا بود ، بود زندگی ات
همه ی عمر مرا دشت شقایق شده ای

من که هر روز برایت غزلی تازه کنم
به غزل گفتن من راغب و شایق شده ای

من در آن کشتی امنت بنشینم به صفا
تا به مقصد برسم باد موافق شده ای

مقصدم ساحل چشمان تو و آن بغلت
به خداوندی جانم تو که لایق شده ای

عشق من گشتی و داغت به دلش ماند رقیب
نور چشمم شده ای خار خلایق شده ای

هر شبم یاد تو را سرمه ی چشمم بکنم
نور این دیده تویی کل حقایق شده ای

مرده بودم به دم عیسویت زنده شدم
سجده سویت بکنم چون که تو خالق شده ای
دیدگاه ها (۴)

جاتون خالی

هرچه به سمت شب میروم آلارم دلتنگی در دلم صدایش بیشتر میشودبی...

یکی از بدترین دلیلهایی که هم روان ادمهارا خراب میکند و هم را...

تو از عشقی که درون من شعله میکشد بی خبری و نمیدانی اگر پشت ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط