خدایا

خدایا...
تو میدونی من خیلی از وقتای زندگیم تنها بودم
تنهای تنها...
حتی بعضی وقتا تو رو هم نداشتم
اما الان که پیدات کردم دستمو بگیر نذار بینمون جدایی بیوفته ...
خدایا خسته شدم از بس پشت در خونت وایسادم
پاهام خواب رفته یه خواب زمستونی نوک دماغم قندیل بسته...
دستامم از کار افتاده و
انگشتام از سرمای دنیا یخ زده و داره کم کم کبود میشه...
اشکامم تو چشم منجمد شدن...
نمیخوای در خونت رو به روم باز کنی؟؟؟؟؟؟
سردی این دنیا و جدایی آدماش از تو داره اذیتم میکنه:(
دیدگاه ها (۱)

چه واقعیت تلخی......الهی اهدنا الصراط المستقیم....

کاخ سفید را حسینیه میکنیم.......

سال روز شهادتت مبارک داداش مهدی جان...

سلام دوستانمتاسفانه دیشب دوتا جوون با شوهر عمم تصادف میکنن و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط