سعی کردم بمانی و بریدی به درک
سعی کردم بمانی و بریدی به درک
کارمان را به رنج غم کشیدی به درک
به جهنم که از این خانه فراری شده ای
عاشقت بودم و هرگز نشنیدی به درک
میوه کال غزل بودم و از بخت بدم تو هرگز مرا از این شاخه نچیدی به درک
فرق خر مهره و گوهر تو فهمیدی چیست جنس پا خرده ی خود را از بازار خریدی به، درک
دانه پاشیدم و هر بار نشستم به کمین سادگی کردی و از دام پریدی به درک
عاقبت سنگ بزرگی به سرت خواهد خورد میکشی از ته دل آه شدیدی به درک
کارمان را به رنج غم کشیدی به درک
به جهنم که از این خانه فراری شده ای
عاشقت بودم و هرگز نشنیدی به درک
میوه کال غزل بودم و از بخت بدم تو هرگز مرا از این شاخه نچیدی به درک
فرق خر مهره و گوهر تو فهمیدی چیست جنس پا خرده ی خود را از بازار خریدی به، درک
دانه پاشیدم و هر بار نشستم به کمین سادگی کردی و از دام پریدی به درک
عاقبت سنگ بزرگی به سرت خواهد خورد میکشی از ته دل آه شدیدی به درک
۱۸۳
۰۹ آذر ۱۴۰۳