یه روز و شبایی تو زندیگیامون هست که یه جور ناجوری خوبیم..
یه روز و شبایی تو زندیگیامون هست که یه جور ناجوری خوبیم....اسم حالمون تو اون لحضه ها میشه دیوونگی ادم وار...
همون روزایی که میریم یه چایی واسه بابامون بریزیم فکرمون میره یه جایی و باز هیجان و خوشی تو دلمون خودشو قل میده...که حاصلش میشه یه لبخند عمیق و چند تا گلبرگ کنار استکان چایی بابا تو سینی...
لبخند هایی که سر شام هی میخوایم با لقمه های غذا و جرعه های آب قورتشون بدیم ولی نمیشه...
ظرفای شام رو داوطلبانه میشوریم تا بلکه یکم اب بریزیم رو اتیشی که افتاده به دل و ایمونمون....باز اروم نشدیم....
شبش....شبش که خوابمون نمیبره...میریم کنار پنجره 10 بار از سر کوچه تا تهش رو با نگاه واکاوی میکنیم...اهنگ گوش میدیم...نقاشی میکشیم....باز آهنگ گوش میدیم....ولی لابلای همه ای تقلا ها و حس و حالا وقتی یه تگاه تو اینه به خودمون بندازیم هنوز میبینیم هنوز خوشی داره خودشو تو دمون قل میده......:) #نگین_بانو ....
همون روزایی که میریم یه چایی واسه بابامون بریزیم فکرمون میره یه جایی و باز هیجان و خوشی تو دلمون خودشو قل میده...که حاصلش میشه یه لبخند عمیق و چند تا گلبرگ کنار استکان چایی بابا تو سینی...
لبخند هایی که سر شام هی میخوایم با لقمه های غذا و جرعه های آب قورتشون بدیم ولی نمیشه...
ظرفای شام رو داوطلبانه میشوریم تا بلکه یکم اب بریزیم رو اتیشی که افتاده به دل و ایمونمون....باز اروم نشدیم....
شبش....شبش که خوابمون نمیبره...میریم کنار پنجره 10 بار از سر کوچه تا تهش رو با نگاه واکاوی میکنیم...اهنگ گوش میدیم...نقاشی میکشیم....باز آهنگ گوش میدیم....ولی لابلای همه ای تقلا ها و حس و حالا وقتی یه تگاه تو اینه به خودمون بندازیم هنوز میبینیم هنوز خوشی داره خودشو تو دمون قل میده......:) #نگین_بانو ....
۲۱.۶k
۱۹ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.