فکر کن....
فکر کن....
یه روز از خواب بیدار میشی...
یهو میبینی که یه دختر کوچولو
جلوی آینه وایساده وهر چیزی که روی میزه برمیداره ومی ماله به صورتش...
بهش میگی:ببینمت
اونم صورت رنگی رنگیشو برمیگردونه
و میگه:
خوشگل شدم بابایی
تو هم با صدای بلند میخندی و میگی:تووووووله...
چرا به وسایل مامان دست زدی...
اگه بفهمه دعوات میکنه هاااااا
اون میگه:
من میخواستم مثل مامانی خوشگل بشم...
بعد دهنشو آویزون میکنه ومیگه:
بابایی
نذاری مامان منو دعوا کنه هاااا
تو هم بهش میگی:شرط داره...
باید بیای تو بغل بابا وهزااار تا منو بوس کنی
اون میگه:بوس گنده
تو میگی:آررررررره دیگه
یهو من سر میرسم تندمیپره تو بغلت
من میگم:
چشمم روشن...
میبینم که خانوم خانوما برای باباشون خوشگل کردن
تو اونو تو بغلت قایم میکنی ومیگی:خب دخترم میخواست
مثل مامانش خوشگل بشه دیگه
اونم تو بغلت میگه:
مامانی ببخشید
من نزدیک میشم
لپای دخترمونو میبوسم
بعدش سره باباشومیبوسم میگم:
این یه بارو بخاطره بابات میبخشم
این یعنی بهترین روز زندگی
من
و
تو
و
دختر کوچولومون^_^|~|. . .
یه روز از خواب بیدار میشی...
یهو میبینی که یه دختر کوچولو
جلوی آینه وایساده وهر چیزی که روی میزه برمیداره ومی ماله به صورتش...
بهش میگی:ببینمت
اونم صورت رنگی رنگیشو برمیگردونه
و میگه:
خوشگل شدم بابایی
تو هم با صدای بلند میخندی و میگی:تووووووله...
چرا به وسایل مامان دست زدی...
اگه بفهمه دعوات میکنه هاااااا
اون میگه:
من میخواستم مثل مامانی خوشگل بشم...
بعد دهنشو آویزون میکنه ومیگه:
بابایی
نذاری مامان منو دعوا کنه هاااا
تو هم بهش میگی:شرط داره...
باید بیای تو بغل بابا وهزااار تا منو بوس کنی
اون میگه:بوس گنده
تو میگی:آررررررره دیگه
یهو من سر میرسم تندمیپره تو بغلت
من میگم:
چشمم روشن...
میبینم که خانوم خانوما برای باباشون خوشگل کردن
تو اونو تو بغلت قایم میکنی ومیگی:خب دخترم میخواست
مثل مامانش خوشگل بشه دیگه
اونم تو بغلت میگه:
مامانی ببخشید
من نزدیک میشم
لپای دخترمونو میبوسم
بعدش سره باباشومیبوسم میگم:
این یه بارو بخاطره بابات میبخشم
این یعنی بهترین روز زندگی
من
و
تو
و
دختر کوچولومون^_^|~|. . .
۹.۵k
۲۸ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.