در کـوچهـ های تنهـایـ قـدمـ میـزنمـ ...
در کـوچهـ های تنهـایـ قـدمـ میـزنمـ ...
جـز صـدایـ پـایـ مـنـ هیچـ صـدایـ دیگـریـ نمیپیچـد ...
چشمـانمـ را میبنـدمـ دوبـارهـ در خیـالتـ غـرق میشـومـ ...
در تـو غـرق بـودنـ عجـبــ حسـو حـالیــ دارد ...
ناگهـانـ با دیـدنـ صحنهـ ای از خیـالـ آسـودهـ امـ بیـرونـ میایمـ وحشتـ زدهـ شـده امـ ...
تـو دستـ در دستـ دیگـریـ قـدمـ بـ قدمـ از منـ دور میشـویـ ..
هر قـدمـ آرامـ آرامـ و بیـ صـدا خـوردم میکنـد ...
اینـ بار تنهـا صـدایـ کـ در کـوچهـ ها میپیچـد صـدای خـورد شدنـ مـنـ اسـت ...
#دلنـوشتهـ های مــن
Hasti
جـز صـدایـ پـایـ مـنـ هیچـ صـدایـ دیگـریـ نمیپیچـد ...
چشمـانمـ را میبنـدمـ دوبـارهـ در خیـالتـ غـرق میشـومـ ...
در تـو غـرق بـودنـ عجـبــ حسـو حـالیــ دارد ...
ناگهـانـ با دیـدنـ صحنهـ ای از خیـالـ آسـودهـ امـ بیـرونـ میایمـ وحشتـ زدهـ شـده امـ ...
تـو دستـ در دستـ دیگـریـ قـدمـ بـ قدمـ از منـ دور میشـویـ ..
هر قـدمـ آرامـ آرامـ و بیـ صـدا خـوردم میکنـد ...
اینـ بار تنهـا صـدایـ کـ در کـوچهـ ها میپیچـد صـدای خـورد شدنـ مـنـ اسـت ...
#دلنـوشتهـ های مــن
Hasti
۱.۱k
۲۷ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.