بریدهکتاب

#بریده_کتاب...




"این طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگ‌تر که مبادا بهش بر بخورد، از کوچک‌تر که مبادا دلش بشکند، از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد، از دشمن که مبادا بر آشوبد و به سراغم بیاید.
یکی می‌گفت: منه در میان راز با کسی که جاسوس هم کاسه دیدم بسی
یکی می‌گفت: مکن پیش دیوار غیبت بسی بود کز پسش گوش دارد کسی
یکی می‌گفت: سنگ بر بادهٔ حصار مزن که بود از حصار سنگ آید
و.......
راحتتان کنم، همه‌اش نصیحت بود، همه‌اش نهی، هیچ کس هم نگفت چکار باید کرد. یکی هم که از دستش در رفت گفت: "ای که دستت می‌رسد کاری بکن – پیش از ان کز تو نیاید هیچ کار" و بالاخره نگفت چه کار. این طور بود که هیچ چیز یاد نگرفتم از جمله مقاومت کردن را."


همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها | رضا قاسمی
دیدگاه ها (۲)

#دیالوگ_امشب...ﺍﮔـﺮ ﺑـﺎﻭﺭ ﮐـﻨـﯿـﺪ ﮐـﻪ ﻣـﯽﺗـﻮﺍﻧـﯿـﺪ ﻭﯾـﺮﺍﻥ ﮐﻨ...

★  تست روانشناسی علمی فروید ★ فروید یکی از بارزترین شخصیت ه...

#درگذشت_پهلوان_شیرگیر_شیراز…سیروس قهرمانی معرکه گیری بود که ...

یک بچه گربه و 6 برادرِ غیرعادی اش... این بچه گربه که نام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط