همه میدانند

‌همه می‌دانند؛
من سال‌هاست چشم به راه کسی
سرم به کار کلمات خودم گرم است...
تو را به اسم آب؛
تو را به روح روشن دریا؛
به دیدنم بیا !
مقابلم بنشین.
بگذار آفتاب
از کنار چشم‌های کهن‌سال من بگذرد... من به یک نفر،
از فهم اعتماد محتاجم.
من از این همه نگفتن بی‌تو خسته‌ام!
خرابم !
ویرانم ! #سیدعلی_صالحی✳ ️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🍀 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻
دیدگاه ها (۱)

سرومن .....کنار حوصله ام بنشین بنشین مرا به شط غزل بنشان بنش...

ساز من هم مثل پاییزت چه غمگین میزندامشب از روی ادب صد غمه سن...

میام از شهر عشق و کوله بار من غزل پر از تکرار اسم خوب و دلچس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط