میانه تمام باورهای دخترانه ام
میانه تمام باورهای دخترانه ام
دست انداختم
لباسه عروسی را بیرون کشیدم
که هرچه وراندازش میکنم
چیزی شد هنر خیاطی
که گمان میکرد
روزی دختری چون پری
با شعف از احساسی
که هر لحظه در قلبش
موج میزند
بر تن خواهد کرد
این لباس گرچه اندازه ی تنم
اما اندازه ی باورهایم نبود
باید بی خیالش شوم
میگذارم در چمدانی
که 30ساله پیش
مادرم با ذکر خوشبختی
برایم میبست
میگذارم و درش را میبندم
بگذار در بسته بماند
و هیچکس نداند
رویاهای دختر بچه ی خیال بافی
چون من
هیچگاه رنگ حقیقت نگرفت
اما خوب رنگ باخت....
دست انداختم
لباسه عروسی را بیرون کشیدم
که هرچه وراندازش میکنم
چیزی شد هنر خیاطی
که گمان میکرد
روزی دختری چون پری
با شعف از احساسی
که هر لحظه در قلبش
موج میزند
بر تن خواهد کرد
این لباس گرچه اندازه ی تنم
اما اندازه ی باورهایم نبود
باید بی خیالش شوم
میگذارم در چمدانی
که 30ساله پیش
مادرم با ذکر خوشبختی
برایم میبست
میگذارم و درش را میبندم
بگذار در بسته بماند
و هیچکس نداند
رویاهای دختر بچه ی خیال بافی
چون من
هیچگاه رنگ حقیقت نگرفت
اما خوب رنگ باخت....
۲.۰k
۳۱ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.