شب هایی هست ؛
شب هایی هست ؛
که لذت بخش ترین قسمت زندگی ام
می شود ؛خوابیدن زیرسایه ی بیدمجنون ...
چشمانم راکه میبندم؛
روحم رانسیم با شاخه های سبزش پیوند می دهد ومی برد...
رقص برگ هایش
می برد؛مراباخودبه گذشته ها ،به امروز
وبه فردایی که نیامده...
به ادم هایی که نیامده رفتند
وادم هایی که نیامده بردند..
وادم هایی که امدندولی نبودند...
چقدرگاهی همه هستند وهیچ کس نیست!!
چقدرگاهی تلخ می شود؛لبخند
ولحظه لحظه ات را می سوزاند ؛بی مهری ها...
گویی اعماق دلت ترک برمی دارد!
چشمانم را که می بندم
رفته ام ازاین دنیا!
چرا نمی دانیم ذخیره ی مهرهایمان
مارابه ثروت نمی رساند ؟
چرا نمی دانیم ثروتمند آن است
که می بخشد مهربانی را؟
گاهی این نامهربانی ها آدمی را به جایی می رساند
که بزرگ ترین دلخوشی اش می شود؛
همسفرشدن بابرگ های بید مجنون...
گاهی دلخوشی های ماادم ها چقدر
کوچک به نظر می رسند
وچه قدر کوچکی عمیقشان
ارامش بخش است...
می شود این دلخوشی هارابا لبخندی
بخشید...
بیایید ببخشیم به هم...
سخت نیست
جان باران
سخت نیست!
Baran M
که لذت بخش ترین قسمت زندگی ام
می شود ؛خوابیدن زیرسایه ی بیدمجنون ...
چشمانم راکه میبندم؛
روحم رانسیم با شاخه های سبزش پیوند می دهد ومی برد...
رقص برگ هایش
می برد؛مراباخودبه گذشته ها ،به امروز
وبه فردایی که نیامده...
به ادم هایی که نیامده رفتند
وادم هایی که نیامده بردند..
وادم هایی که امدندولی نبودند...
چقدرگاهی همه هستند وهیچ کس نیست!!
چقدرگاهی تلخ می شود؛لبخند
ولحظه لحظه ات را می سوزاند ؛بی مهری ها...
گویی اعماق دلت ترک برمی دارد!
چشمانم را که می بندم
رفته ام ازاین دنیا!
چرا نمی دانیم ذخیره ی مهرهایمان
مارابه ثروت نمی رساند ؟
چرا نمی دانیم ثروتمند آن است
که می بخشد مهربانی را؟
گاهی این نامهربانی ها آدمی را به جایی می رساند
که بزرگ ترین دلخوشی اش می شود؛
همسفرشدن بابرگ های بید مجنون...
گاهی دلخوشی های ماادم ها چقدر
کوچک به نظر می رسند
وچه قدر کوچکی عمیقشان
ارامش بخش است...
می شود این دلخوشی هارابا لبخندی
بخشید...
بیایید ببخشیم به هم...
سخت نیست
جان باران
سخت نیست!
Baran M
۲.۶k
۲۲ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.