پارت وقتی نمیدونی قضیه از چه قراره و تو اسکوید گیم شرک
پارت ۵ وقتی نمیدونی قضیه از چه قراره و تو اسکوید گیم شرکت کردی
وقتی به خوابگاه برگشتیم من با فکر اینکه چطور باید این بازیو تموم کنم خوابم برد و با صدای آهنگ بیدار شدم وقت شام بود رفتم و توی صف ایستادم منتظر بودم نوبتم بشه به صف سمت راستم نگاه کردم یه گروه از خلافکار یخواستن از یک زن جلو بزنن و اون زن جرات نمیکرد چیزی بهشون بگه منم برای اینکه که دعوا نشه چیزی نگفتن چند دقیقه که غذامو گرفتم و به تختم رفتم مردی با داد گفت به ما غذا نرسید کی از سربازا گفت غذا به تعداد شرکت کنندهها بوده به ۵ نفر غذا نرسیده بود یک زن از بغل خوابگاه گفت این گروه خلافکارها از دو بار غذا گرفتند کسی چیزی بهشون نگفت چون کسی جراتشو نداشت صدایی اومد و گفت ۱۰ ثانیه دیگر خاموشیه همه به تختاشون برن نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم میگفت امشب دعوای بزرگیه همانطور که حدس زده بودم گروه خلافکارها یختن سر بقیه آدمها و هر کیو که میدیدن می کشتن بالاخره سربازها جلوی این قضیه رو گرفتند بعد از این دعوا من با چند نفر دوست شدم که اونها هم از این قضیه ترسیده بودند شماره ۲۱۸ چو سانگ وو یه پیرمرد که اسمشو یادش نبود ولی شماره یک بود و شماره ۱۹۹ که اسمش علی بود من دختری رو دیدم که بالا تنها نشسته و انگار خیلی ترسیده رفتم پیشش و ازش دعوت کردم که به گروه ما بپیونده و اونم قبول کرد شماره ۶۷ بود اسمش کانگ ساعه بیوک بود.......
ببخشید طولانی شد یکم جوگیر شدم☺️☺️
وقتی به خوابگاه برگشتیم من با فکر اینکه چطور باید این بازیو تموم کنم خوابم برد و با صدای آهنگ بیدار شدم وقت شام بود رفتم و توی صف ایستادم منتظر بودم نوبتم بشه به صف سمت راستم نگاه کردم یه گروه از خلافکار یخواستن از یک زن جلو بزنن و اون زن جرات نمیکرد چیزی بهشون بگه منم برای اینکه که دعوا نشه چیزی نگفتن چند دقیقه که غذامو گرفتم و به تختم رفتم مردی با داد گفت به ما غذا نرسید کی از سربازا گفت غذا به تعداد شرکت کنندهها بوده به ۵ نفر غذا نرسیده بود یک زن از بغل خوابگاه گفت این گروه خلافکارها از دو بار غذا گرفتند کسی چیزی بهشون نگفت چون کسی جراتشو نداشت صدایی اومد و گفت ۱۰ ثانیه دیگر خاموشیه همه به تختاشون برن نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم میگفت امشب دعوای بزرگیه همانطور که حدس زده بودم گروه خلافکارها یختن سر بقیه آدمها و هر کیو که میدیدن می کشتن بالاخره سربازها جلوی این قضیه رو گرفتند بعد از این دعوا من با چند نفر دوست شدم که اونها هم از این قضیه ترسیده بودند شماره ۲۱۸ چو سانگ وو یه پیرمرد که اسمشو یادش نبود ولی شماره یک بود و شماره ۱۹۹ که اسمش علی بود من دختری رو دیدم که بالا تنها نشسته و انگار خیلی ترسیده رفتم پیشش و ازش دعوت کردم که به گروه ما بپیونده و اونم قبول کرد شماره ۶۷ بود اسمش کانگ ساعه بیوک بود.......
ببخشید طولانی شد یکم جوگیر شدم☺️☺️
- ۱.۸k
- ۰۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط