تقصیردلم بـودڪه چشمان توراخواستاین سربه هوامثل خودم عاشق دریاستدرڪَیــر نڪَاهت شــدوتابـــام تـــوپرزدبیچــاره نــدانست ڪه این اول بلواستشاعــرشدازآن روزڪـه چشمان تورادیداین ولوله درشعـرمن ازچشم تـــــو برپاست