ما بابا نداریم راستش داریم اما اندازه ی یک سنگ مستطیلی ا

ما بابا نداریم، راستش داریم اما اندازه ی یک سنگ مستطیلی است وسط بهشت زهرا که بالاش نوشته شادروان و پایینترش با خطی خوش، پدری مهربان و همسری فداکار، عکسش را هم تراشیده اند آن رو، با آن سیبیل مخملی و گونه ها ی توو رفته و موهایی که همیشه ساده شانه زده بود.
ما بابا نداریم، نه که از اولش نداشتیم ، نه که به خوابمان نمی آید، خدا خواست که امتحانمان کند، که اشک مان را ببیند و ترس و بی پناهی ما را، که دنیا زمستان شود و تا جان دارد باران شور ببارد بروی لبهایمان.
ما بابا نداریم اما راستش را بخواهید عکس باباهای شما را یواشکی نگاه میکنیم، یواشکی دوستش داریم، حتی وقتی فیلم رسیدن این سربازهای آمریکایی به خانه را می بینیم، دست خودمان که نیست یکدفعه ای هق میزنیم.ما بابا نداریم و امسال، روز پدر که میشود نمی دانیم باید به کجا پناه ببریم، سرمان را توی کدام سوراخ فرو کنیم که معلوم نشود غصه داریم، حسودیم، که یواشکی بابای شمارا دوست داریم.راستی رفیق جان مهربان من آنوقت که صورت بابایت را میبوسی، آن وقت که ریش های تیغ تیغی اش میرود توی لبهایت، آن وقتی که جوری فشارت میدهد که نفست تنگ میشود، لطفن، لطفن، لطفن، یک لحظه بیشتر توی آغوشش بمان، یک لحظه بیشتر جای همه ما، همه ما بچه هایی که بابا نداریم .پدرم در قلب کوچک من چقدر تو فراوانی ...
دیدگاه ها (۵)

بنشینید رو به رویِ پدرتان ، دستانش را در دست بگیرید ، تا می ...

زندانی داریم به نام سِن از این عدد برای خودمون دیو‌‌ دو سَر ...

دلم خواست از اینا ؛ خودم به خودم پیشاپیش تقدیم میکنم ، آرزوی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط