قلب یخی
قلب یخی
پارت ۱۴
با اینکه شرط هارو رعایت نکردید ولی گذاشتم، نه اصلا خدایی ادمینی به خوبی من تو ویسگون هست؟🤣
از زبان ا/ت:
ا/ت: حتی اگه به خاطر رفتار امروزت هم ببخشمت بازم یک چیز دیگه هست که باعث میشه ازت ناراحت باشم
جونگ کوک: چی؟ ا/ت صادق باش باهام، همه چیز رو بگو نذار چیزی توی دلت بمونه اصلا گریه کن، جیغ بزن، بهم سیلی بزن هرکاری میخوای بکن ولی نذار چیزی توی دلت بمونه قربونت برم من نمیخوام تنهایی رنج بکشی
میخواستم بهش بگم که یهو متوقف شدم
ا/ت: عااا...هیچی ولش کن، ولم کن میخوام برم بخوابم
جونگ کوک: نه، تا مطمئن نشم منو بخشیدی نمیذارم جایی بری
ا/ت: هوفف
جونگ کوک: خب عشقم، اگه کار بدی کردم ناراحت شدی، حرفی زدم که به دل گرفتی، ایرادی دارم که اذیتت میکنه فقط بهم بگو من باید بدونم تو از چی ناراحتی که دیگه اون کار رو تکرار نکنم قربونت برم
ا/ت: میشه بعدا بهت بگم؟ الان واقعا مغزم نمیکشه
جونگ کوک: باشه...پس بیا باهم بریم بخوابیم
اولش تردید داشتم اما نمیخواستم دلشو بشکنم پس باهم رفتیم توی اتاق و خوابیدیم
فلش بک بعد از خوابیدن:
دیگه میخواستیم بریم خونه ی خودمون هنوز با جونگ کوک سرد بودم، مغزم درگیر اون پیام های صبح بود سوار ماشین شدیم و رفتیم عمارت آیلین خواب بود من و جونگ کوک هم روی مبل توی بغل هم نشسته بودیم و حرفی نمیزدیم من چشمامو بسته بودم تا یکم آرامش بگیرم سرم خیلی درد میکرد
جونگ کوک: ا/ت خوابیدی؟
ا/ت: نه بیدارم
جونگ کوک: میدونی که از ظهر اعصاب درست و حسابی ندارم سر رفتارت، میگی چی شده یا نه؟
لحنش یکم تند بود و منم ترسیدم اما به روی خودم نیاوردم
ا/ت: بهت میگم اما باید راستشو بگی
جونگ کوک: تو فقط بگو من راستشو میگم
نفس عمیقی کشیدم و توی چشماش زل زدم
ا/ت: جونگ کوک...تو زن داری؟
جونگ کوک: آره
دنیا رو سرم آوار شد، پس همون چیزی بود که فکر میکردم خیلی جلوی گریه ام رو گرفته بودم
ا/ت: پس...
حرفمو قطع کرد و نذاشت ادامه ی حرفم رو بزنم
جونگ کوک: من زن دارم و اونم تویی ا/ت
ا/ت: چی داری میگی؟ دارم جدی باهات حرف میزنم
جونگ کوک: منم دارم جدی میگم، زنم تویی
ا/ت: ببین تو منظور منو متوجه نشدی... صبح وقتی که حموم بودی یک سری پیام اومد روی گوشیت از یک شماره ی ناشناس
جونگ کوک: خب؟
ا/ت: انگار میگفت که جونگ کوک چرا زن و بچتو ول کردی رفتی، دوست نداری بفهمی بچت دختره یا پسر؟
گوشیش رو برداشت و یک شماره نشونم داد
جونگ کوک: از همین شماره بود؟
یکم دقت کردم دیدم آره خودشه
ا/ت: آره
جونگ کوک: ببین ا/ت... بعد از اولین س*سمون توی بار که نا خواسته بود من خیلی اعصابم خورد شده بود و عذاب وجدان داشتم چون احساس میکردم دیگه قرار نیست منو ببخشی برای همین رفتم و با یکی از دوست های دوران دانشگاهم که دختر بود سک*س کردم بعد از اون موقع هی بهم زنگ میزد و سعی داشت مخمو بزنه و خودشو بهم بچسبونه میگفت از اون شبی که باهم بودیم نتونستم از ذهنم بیرونت کنم بیا باهم باشیم و فلان... اما من همیشه بلاکش میکردم اما بازم با یک خط جدید بهم زنگ میزد و پیام میداد وقتی فهمید رامش نمیشم سعی کرد با دروغ منو خام کنه که بیام تو دامش پس یک جوری رفتار میکرد که انگار ازم حاملست و پدر بچه ی توی شکمش منم اما من میدونستم دروغه
ا/ت: یعنی... یعنی همه ی اون پیام ها دروغ بود؟
جونگ کوک: معلومه که دروغ بود عشق دلم
ادامه دارد...
پارت ۱۴
با اینکه شرط هارو رعایت نکردید ولی گذاشتم، نه اصلا خدایی ادمینی به خوبی من تو ویسگون هست؟🤣
از زبان ا/ت:
ا/ت: حتی اگه به خاطر رفتار امروزت هم ببخشمت بازم یک چیز دیگه هست که باعث میشه ازت ناراحت باشم
جونگ کوک: چی؟ ا/ت صادق باش باهام، همه چیز رو بگو نذار چیزی توی دلت بمونه اصلا گریه کن، جیغ بزن، بهم سیلی بزن هرکاری میخوای بکن ولی نذار چیزی توی دلت بمونه قربونت برم من نمیخوام تنهایی رنج بکشی
میخواستم بهش بگم که یهو متوقف شدم
ا/ت: عااا...هیچی ولش کن، ولم کن میخوام برم بخوابم
جونگ کوک: نه، تا مطمئن نشم منو بخشیدی نمیذارم جایی بری
ا/ت: هوفف
جونگ کوک: خب عشقم، اگه کار بدی کردم ناراحت شدی، حرفی زدم که به دل گرفتی، ایرادی دارم که اذیتت میکنه فقط بهم بگو من باید بدونم تو از چی ناراحتی که دیگه اون کار رو تکرار نکنم قربونت برم
ا/ت: میشه بعدا بهت بگم؟ الان واقعا مغزم نمیکشه
جونگ کوک: باشه...پس بیا باهم بریم بخوابیم
اولش تردید داشتم اما نمیخواستم دلشو بشکنم پس باهم رفتیم توی اتاق و خوابیدیم
فلش بک بعد از خوابیدن:
دیگه میخواستیم بریم خونه ی خودمون هنوز با جونگ کوک سرد بودم، مغزم درگیر اون پیام های صبح بود سوار ماشین شدیم و رفتیم عمارت آیلین خواب بود من و جونگ کوک هم روی مبل توی بغل هم نشسته بودیم و حرفی نمیزدیم من چشمامو بسته بودم تا یکم آرامش بگیرم سرم خیلی درد میکرد
جونگ کوک: ا/ت خوابیدی؟
ا/ت: نه بیدارم
جونگ کوک: میدونی که از ظهر اعصاب درست و حسابی ندارم سر رفتارت، میگی چی شده یا نه؟
لحنش یکم تند بود و منم ترسیدم اما به روی خودم نیاوردم
ا/ت: بهت میگم اما باید راستشو بگی
جونگ کوک: تو فقط بگو من راستشو میگم
نفس عمیقی کشیدم و توی چشماش زل زدم
ا/ت: جونگ کوک...تو زن داری؟
جونگ کوک: آره
دنیا رو سرم آوار شد، پس همون چیزی بود که فکر میکردم خیلی جلوی گریه ام رو گرفته بودم
ا/ت: پس...
حرفمو قطع کرد و نذاشت ادامه ی حرفم رو بزنم
جونگ کوک: من زن دارم و اونم تویی ا/ت
ا/ت: چی داری میگی؟ دارم جدی باهات حرف میزنم
جونگ کوک: منم دارم جدی میگم، زنم تویی
ا/ت: ببین تو منظور منو متوجه نشدی... صبح وقتی که حموم بودی یک سری پیام اومد روی گوشیت از یک شماره ی ناشناس
جونگ کوک: خب؟
ا/ت: انگار میگفت که جونگ کوک چرا زن و بچتو ول کردی رفتی، دوست نداری بفهمی بچت دختره یا پسر؟
گوشیش رو برداشت و یک شماره نشونم داد
جونگ کوک: از همین شماره بود؟
یکم دقت کردم دیدم آره خودشه
ا/ت: آره
جونگ کوک: ببین ا/ت... بعد از اولین س*سمون توی بار که نا خواسته بود من خیلی اعصابم خورد شده بود و عذاب وجدان داشتم چون احساس میکردم دیگه قرار نیست منو ببخشی برای همین رفتم و با یکی از دوست های دوران دانشگاهم که دختر بود سک*س کردم بعد از اون موقع هی بهم زنگ میزد و سعی داشت مخمو بزنه و خودشو بهم بچسبونه میگفت از اون شبی که باهم بودیم نتونستم از ذهنم بیرونت کنم بیا باهم باشیم و فلان... اما من همیشه بلاکش میکردم اما بازم با یک خط جدید بهم زنگ میزد و پیام میداد وقتی فهمید رامش نمیشم سعی کرد با دروغ منو خام کنه که بیام تو دامش پس یک جوری رفتار میکرد که انگار ازم حاملست و پدر بچه ی توی شکمش منم اما من میدونستم دروغه
ا/ت: یعنی... یعنی همه ی اون پیام ها دروغ بود؟
جونگ کوک: معلومه که دروغ بود عشق دلم
ادامه دارد...
- ۳۶.۷k
- ۰۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط