دوست دختر اجاره ای
تهیونگ: گرون ترین تاجی رو که دارید برام بیارید
اقای جواهر فروش : این تاج خیلی گرونه و هیچکس اینو واسه یک زن نمی خره
تهیونگ : من این رو واسه عشق زندگیم میخوام من اون رو به چشم یک هوس نمیبینم و واقعا عاشقشم پس اون تاج رو برام بیارید
اقای جواهر فروش: باشه ولی شما اولین فردی هستید که همسر زندگیتون رو یک هوس نمی بینید بفرمایید اینم از تاج قیمتش. حدودا. 2000 دلار است
تهیونگ: مشکلی نیست نظر تو چیه ا/ت دوسش داری
ا/ت: اون تاج از الماس های سفید ساخته شده بود با هیجان گفتم اره خیلی خوشگله دوسش دارم
تهیونگ: بفرمایید اینم از پول
ا/ت: تاج رو خریدیم و رفتیم کت و شلوار واسه تهیونگ هم گرفتیم خیلی خسته شده بودم که تهیونگ به سمت عمارت خودش رفت بعد چند مین رسیدیم از ماشین پیدا شدیم تهیونگ هم به بادیگارد گفت که خرید ها رو بزاره تو اتاق همسرم
بادیگار: چشم رییس
تهیونگ: ا/ت. من میرم تو اتاقم خودت وسایلم رو بیار داخل اتاقم باشه
ا/ت: باشه
رفتم داخل اتاقم و بادیگارد هم وسایل رو گذاشت
لباسم رو عوض کردم و وسایل تهیونگ رو برداشتم
و به طرف اتاقش رفتم در زدم ولی جوابم رو نداد رفتم داخل که یهو. دیدم تهیونگ با یک حوله دور کمرش ایستاده روبه روی اینه تا چرخید و منو دید یهو حوله اش
از دور کمرش افتاد و..( جای نا مقدس) رو دیدم سریع از اتاق اومدم بیرون
وای دختر این چی بود من دیدم از خجالت داشتم می مردم ولی چرا آنقدر بزرگ بود بیخیال رفتم تو اتاقم که بعد پنج دقیقه تهیونگ اومد داخل اتاقم و گفت
تهیونگ: ا/ت تو چیزیی ندیدی درسته
ا/ت: نمی دونستم چی بگم پس راستشو گفتم
خب اره دیدم ولی من واقعا نمی دونستم تو ممکنه حوله ات بیفته معذرت می خوام
تهیونگ: ولی من اینکارو تلافی می کنم حالا به هر صورتی که باشه
ا/ت: من که گفتم اتفاقی بود اصلا بیخیال تلافی کن فقط برو می خوام بخوابم
تهیونگ: باشه. خب عملیات شروع شد
ا/ت: لباسم و لباس زیرم رو در اوردم داشتم نگاه بدنم می کردم وای واقعا بدنم تو پر هست ولی من همین دوسش دارم یک زن رو نباید به خاطر اندامش بخوان باید به خاطر اخلاق و رفتارش بخوان که یهو..
نظرتون در مورد رفتار تهیونگبا اقای جواهر فروش چی بود تو کامنتا بنویسید
لایک کنید ممنونم
اقای جواهر فروش : این تاج خیلی گرونه و هیچکس اینو واسه یک زن نمی خره
تهیونگ : من این رو واسه عشق زندگیم میخوام من اون رو به چشم یک هوس نمیبینم و واقعا عاشقشم پس اون تاج رو برام بیارید
اقای جواهر فروش: باشه ولی شما اولین فردی هستید که همسر زندگیتون رو یک هوس نمی بینید بفرمایید اینم از تاج قیمتش. حدودا. 2000 دلار است
تهیونگ: مشکلی نیست نظر تو چیه ا/ت دوسش داری
ا/ت: اون تاج از الماس های سفید ساخته شده بود با هیجان گفتم اره خیلی خوشگله دوسش دارم
تهیونگ: بفرمایید اینم از پول
ا/ت: تاج رو خریدیم و رفتیم کت و شلوار واسه تهیونگ هم گرفتیم خیلی خسته شده بودم که تهیونگ به سمت عمارت خودش رفت بعد چند مین رسیدیم از ماشین پیدا شدیم تهیونگ هم به بادیگارد گفت که خرید ها رو بزاره تو اتاق همسرم
بادیگار: چشم رییس
تهیونگ: ا/ت. من میرم تو اتاقم خودت وسایلم رو بیار داخل اتاقم باشه
ا/ت: باشه
رفتم داخل اتاقم و بادیگارد هم وسایل رو گذاشت
لباسم رو عوض کردم و وسایل تهیونگ رو برداشتم
و به طرف اتاقش رفتم در زدم ولی جوابم رو نداد رفتم داخل که یهو. دیدم تهیونگ با یک حوله دور کمرش ایستاده روبه روی اینه تا چرخید و منو دید یهو حوله اش
از دور کمرش افتاد و..( جای نا مقدس) رو دیدم سریع از اتاق اومدم بیرون
وای دختر این چی بود من دیدم از خجالت داشتم می مردم ولی چرا آنقدر بزرگ بود بیخیال رفتم تو اتاقم که بعد پنج دقیقه تهیونگ اومد داخل اتاقم و گفت
تهیونگ: ا/ت تو چیزیی ندیدی درسته
ا/ت: نمی دونستم چی بگم پس راستشو گفتم
خب اره دیدم ولی من واقعا نمی دونستم تو ممکنه حوله ات بیفته معذرت می خوام
تهیونگ: ولی من اینکارو تلافی می کنم حالا به هر صورتی که باشه
ا/ت: من که گفتم اتفاقی بود اصلا بیخیال تلافی کن فقط برو می خوام بخوابم
تهیونگ: باشه. خب عملیات شروع شد
ا/ت: لباسم و لباس زیرم رو در اوردم داشتم نگاه بدنم می کردم وای واقعا بدنم تو پر هست ولی من همین دوسش دارم یک زن رو نباید به خاطر اندامش بخوان باید به خاطر اخلاق و رفتارش بخوان که یهو..
نظرتون در مورد رفتار تهیونگبا اقای جواهر فروش چی بود تو کامنتا بنویسید
لایک کنید ممنونم
- ۲۹۹
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط