هر دم به گوشم می رسد آوای زنگ قافله
هر دم به گوشم می رسد آوای زنگ قافله
ایــن قافله تــــا کربلا دیگــر نـــدارد فاصله
این کاروان غم فزا، منزل به منزل می رود
یک زن میان محملی،بر ناقه در تاب و تب است
عبـاس و اکبــر دور او، ایـن زن خدا یا زینب است
لحظه به لحظه می شود درد و غمش در دل فزون
گویـد حسینش زیــر لـب انّا الیه راجعون
نجمه نمی گیـــرد نگــاه از روی ماه قاسمش
با اشک حسرت میزند شانه به موی قاسمش
در مهد آغوش رباب، رفته علی اصغر به خواب
بوسد گلـــوی نــاز او، امّــا دلــش در اضطراب
وقتی رقیه پــرده محمل بـه بالا می برد
دل می برد از قافله چون نام بابا می برد
شاعر: استاد غلامرضا سازگار
ایــن قافله تــــا کربلا دیگــر نـــدارد فاصله
این کاروان غم فزا، منزل به منزل می رود
یک زن میان محملی،بر ناقه در تاب و تب است
عبـاس و اکبــر دور او، ایـن زن خدا یا زینب است
لحظه به لحظه می شود درد و غمش در دل فزون
گویـد حسینش زیــر لـب انّا الیه راجعون
نجمه نمی گیـــرد نگــاه از روی ماه قاسمش
با اشک حسرت میزند شانه به موی قاسمش
در مهد آغوش رباب، رفته علی اصغر به خواب
بوسد گلـــوی نــاز او، امّــا دلــش در اضطراب
وقتی رقیه پــرده محمل بـه بالا می برد
دل می برد از قافله چون نام بابا می برد
شاعر: استاد غلامرضا سازگار
- ۱.۱k
- ۰۸ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط