زندگیدورروزع

#ـزندگیـ.ـدور.ـروزع!
#ـپارتـ.ـسوم

مهری خانوم که صورتمو دید زیپ کیفش رو باز کرد یه کیک برداشت و رو بهم گفت
: بیا دختر این کیکو بخور تا برسیم خونه
+ممنونم مهری خانوم نمیخوام
:رنگت پریده بخور تا برسی برات با ارتین یه غذای خوشمزه درست کنم
+عاا ببخشید ارتین کیه
: ارتین پسرم هستش
+عاها... ببخشید فضولی کردم
: نه دخترم این چه حرفیه

کیک رو از دستش گرفتم.. پلاستیک دورش رو باز کردم و شروع کردم به خوردن
صورتم رو سمت مهری خانون چرخوندم با لبخند بهم نگاه میکرد
یه تیکه از کیک کندم و به سمتشون گرفتم

+بفرمایید مهری خانوم
: نمیخورم گلم
+همین یذره..
: برای توعه دخترم خودت بخور
+اخه از گلوم پایین نمیره
: نصفش رو خوردی بعد میگی از گلوم پایین نمیره
ممنونم....

خودمم خندم گرفت راست میگفت..
کیک رو خوردم
خیلی گشنم بود دستش درد نکنه
چه مهربونه خدایا ممنونم ازت.....

همینجوری داشتم فکر میکردم و از خدا تشکر میکردم...
با صدای مهری خانوم به خودم امدم
: دخترم رسیدیم پیاده شو
+چشم مهری خانوم

مهری خانوم دستمو گرفت و پیاده شدیم
اقا سجاد هم ماشین رو برد پارکینگ و پارک کرد
نمیخوام ندید پدید بازی در بیارم ولی عجب خونه ای
قصر بودش خوش به حالشون تو چه جاهایی زندگی میکنن
بعدش من توی لونه موش
ولی بازم برا همین زندگی هم شکرت خدایا




خدایی حمایت کنید دیگ🥺😑
دیدگاه ها (۰)

ای نو بهار عاشقان! داری خبر از یار ما؟ _«مولانا» _عیدتون مبا...

رمانمون؛ زندگی دو روزعادامه بدم؟

کپی کردنش خایه میخاد💔🤣

#ـزندگیـ.ـدو.ـروزع! #ـپارت.ـدومحالم بد شد روی پله ها نشستم س...

خسته از سرکار برگشتم خونه . .مشغول خوردن شام بودم که داداشم ...

بیب من برمیگردمپارت: 69گوشی رو کنار گذاشت و باهام چشم تو چشم...

قهوه تلخ پارت ۵۷سان: من نمیخوام بیامویلیام: برای چی؟سان: آخه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط