پنجره ، میوه ممنوعه ، بهشت
پنجره ، میوه ممنوعه ، بهشت
و سلامی به خدا خوب چه باشدیا زشت
گفتی ای یار کتابی به دلت چنگ زده
گرد زنگار ربوده ز دلی زنگ زده
گفتی ای یار صدای قدمی مستت کرد
فارغ از درس وکلام و همه ی هستت کرد
گفتی ای یار به یک پنجره دل ها بستی
سال ها گشته برایت همه ی این هستی
گفتی ای یار ز ره پله ای از جنس جنون
پا نهادن به لبش کرده دل ناز تو خون
گفتمت خاطر این خاطره ها خاطر ما را برده
پرده پنجره ها پاره ی دل پوشانده
گفتمت عشق همین است غم وغصه ورنج
آخرش هم نرسد دست من وتو بر گنج
هرچه گفتی و چه گفتم همه یک تفسیرند
عشق چون شعله کشد این همه بی تاثیرند
و سلامی به خدا خوب چه باشدیا زشت
گفتی ای یار کتابی به دلت چنگ زده
گرد زنگار ربوده ز دلی زنگ زده
گفتی ای یار صدای قدمی مستت کرد
فارغ از درس وکلام و همه ی هستت کرد
گفتی ای یار به یک پنجره دل ها بستی
سال ها گشته برایت همه ی این هستی
گفتی ای یار ز ره پله ای از جنس جنون
پا نهادن به لبش کرده دل ناز تو خون
گفتمت خاطر این خاطره ها خاطر ما را برده
پرده پنجره ها پاره ی دل پوشانده
گفتمت عشق همین است غم وغصه ورنج
آخرش هم نرسد دست من وتو بر گنج
هرچه گفتی و چه گفتم همه یک تفسیرند
عشق چون شعله کشد این همه بی تاثیرند
۶.۹k
۱۰ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.