پارت۳۱
پارت۳۱
(ویو نیلیکا)
امروز روز عروسیم با کای بود خیلی ناراحت بودم دلم برای کوک تنگ شده اما مجبورم این ازدواجو قبول کنم.
یهو کای اومد داخل .
کای: خب بیبی امروز روز عروسیمونه.
نیلیکا: روز بدبختی من.
کای: اینجوری نگو یک ساعت دیگه آرایشگران میان تا آمادت کنن.
از اتاق رفت بیرون من موندم و یه دل شکسته و یه لباس عروس . ۱ساعت گذشت که در اتاق باز شد و چند تا خانم اومدن داخل فکر کنم میکاپ ارتیست ها بودن.
(بعد از ۳۰ساعت)
میکاپم تموم شد. لباس عروسمم پوشیدم و آماده بودم اما ناراحت یکهو کای اومد داخل همیشه دوست داشتم کوک و تو این لباس ببینم ولی کوک دیگه نیست . سوار ماشین شدیم و به سمت تالار رفتیم وقتی رسیدیم همه برامون دست زدن موقع دادن کادو شد که یک فرد که ماسک زده بود رفت رو میز و داد زد .
؟؟: همتون فکر کردید من مردم اما حتما شکه میشین اگه بدونین من کی هستم مخصوصاً شما آقای کای.
ماسکش رو برداشت باورم نمیشد اون کوک بود .
کای: ت...تو چطور زنده ای؟
کوک: اینو فقط نیلیکا حق داره بفهمه بعد از این حرف صدای گلوله و داد و فریاد اومد نامجون از ته سالن یه تیر تو سر کای زد بعد که به خودم اومدم دیدم همه بچه ها دارن با تعجب به من و کوک نگاه میکنن کوک اومد سمتم و براید بغلم کرد تعجب کرده بودم یه لبخند بهم زد و من و سوار ماشین کرد...... .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عکس اول لباس عروس نیلیکا
عکس دوم کفش نیلیکا
عکس سوم میکاپش
عکس چهارم مدل موش
عکس پنجم لباس کای.
(ویو نیلیکا)
امروز روز عروسیم با کای بود خیلی ناراحت بودم دلم برای کوک تنگ شده اما مجبورم این ازدواجو قبول کنم.
یهو کای اومد داخل .
کای: خب بیبی امروز روز عروسیمونه.
نیلیکا: روز بدبختی من.
کای: اینجوری نگو یک ساعت دیگه آرایشگران میان تا آمادت کنن.
از اتاق رفت بیرون من موندم و یه دل شکسته و یه لباس عروس . ۱ساعت گذشت که در اتاق باز شد و چند تا خانم اومدن داخل فکر کنم میکاپ ارتیست ها بودن.
(بعد از ۳۰ساعت)
میکاپم تموم شد. لباس عروسمم پوشیدم و آماده بودم اما ناراحت یکهو کای اومد داخل همیشه دوست داشتم کوک و تو این لباس ببینم ولی کوک دیگه نیست . سوار ماشین شدیم و به سمت تالار رفتیم وقتی رسیدیم همه برامون دست زدن موقع دادن کادو شد که یک فرد که ماسک زده بود رفت رو میز و داد زد .
؟؟: همتون فکر کردید من مردم اما حتما شکه میشین اگه بدونین من کی هستم مخصوصاً شما آقای کای.
ماسکش رو برداشت باورم نمیشد اون کوک بود .
کای: ت...تو چطور زنده ای؟
کوک: اینو فقط نیلیکا حق داره بفهمه بعد از این حرف صدای گلوله و داد و فریاد اومد نامجون از ته سالن یه تیر تو سر کای زد بعد که به خودم اومدم دیدم همه بچه ها دارن با تعجب به من و کوک نگاه میکنن کوک اومد سمتم و براید بغلم کرد تعجب کرده بودم یه لبخند بهم زد و من و سوار ماشین کرد...... .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عکس اول لباس عروس نیلیکا
عکس دوم کفش نیلیکا
عکس سوم میکاپش
عکس چهارم مدل موش
عکس پنجم لباس کای.
۲.۴k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.