من بر خویش تنیدهام

من بر خویش تَنیدِه‌ام
اَبریشَمین مَحبسی از شعر، به نامِ تو
بشتاب
بیاب مرا
وادارَم کُن به پروانه شدن
به سوختن
وادارَم کُن به عشق
به زیباتر شدن
حال که مرا از تو گُریزی نیست،
وادار کُن مرا
به از تو گفتن
که در دهان دارم
حرفِ دلِ تمامِ پروانه‌‌ها را!
دیدگاه ها (۱)

این تواین هم چشمان من.....که می شود ناگفته ی لب های من...!حا...

نه طبق مُد دوستت دارم نه به حکم سنت !همه چیز بنا بر فطرت است...

کاافیست صدایم کنیفرقی نمی کندبا صدایت با چشمهایتبا دستهایتبا...

دلت که گرفته باشد....تازه آغاز ماجراست.....قدم به قدم خاطرات...

عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

بانگاهت خواستم تامن به قربانت شومتحتِ فرمانِ دلت سربازِ چشما...

نمی داند دل تنها، میان جمع هم تنهاستمرا افکنده در تنگی، که ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط