p16
"ویو آنا"
بعداز چند مینی رسیدیم به عمارت خیلی بزرگی که پراز آدم بود.
آدم های جور با جوری بودن.بعضی هاشون مافیا بودن، بعضی هاشون تاجر های خر پول،دزد های خفن کلا یه عالمه خر پول های عوضی که یه جا جمع شده بودن.
همین که وارد عمارت شدیم همه نگاه ها به ما جذب شده بود.
مردها و زن هایی که با شرابی در دست به طرفمون برگشته بودن و ضایع نگاه میکردن.
دستی که توی دست جونگ کوک بود رو بیشتر فشار دادم تا اینکه رسیدیم به میز مخصوصه خودمون.
نگاه های خیلی بدی رو حس میکردم ولی خوشحال بودم که جونگ کوک اینجاست.
که مادر جونگ کوک رفت روی صحنه و شروع به صحبت کرد.
م جونگ کوک:خوب خوب.خانوم ها و آقایان خوش آمدید به سالگرد۱۵ سالگی خانواده جئون.
خوشحالم که امشب کنار هم هستیم....
اوففف چقدر زر میزنه.خو چی میخوای بگی بگو دیگه.
بعداز چند دقیقه،وقتی که حرف های خانم جئون تموم شد با جونگ کوک رفتیم تا کمی با مهمون های اینجا آشناشیم.
با اینکه با جونگ کوک ازدواج کردم ولی هیچکدوم از این فرد هارو نمیشناختم.
جونگ کوک رفت سمت رفیق هاش که فکر کنم همونا بودن که اومده بودن عروسی.
<تهیونگ و جیمین>
منم تکو تنها نشسته بودم روی کاناپه و از خودم پذیرایی میکردم ولی هیچی نمیخوردم.
یه عالمه خوراکی جلوم بودن ولی اشتهایی نداشتم.که حی کردم کسی پیشم نشسته.
به بقل خیره شدم که دیدم مردی،جذاب،قد بلند،خوشگلللللل نشسته بود کنارم.
آقااااااا نمیخوامممم چرا این همه مردهای خوشگل اینجاس ولی جونگ کوک از همشون جذاب تر بود.که مرده شروع کرد صحبت کردن با من......
......:سلام کای هستم.
آنا:اا..سلام منم آنا هستم خوشبختم.
کای:همچنین لیدی.
وقتی گفت لیدی،تو دلم گفتم:چیمیگی مردتیکه من شوهر دارم گمشو پاشو اونور شو...
ادامه دارد😉