بی تو در خلوت خود شب همه شب بیدارم
بی تو در خلوت خود شب همه شب بیدارم
آه ای خفته که من چشم به راهت دارم
خانه ام ابری و چشمان تو همچون خورشید
چه کنم؟ دست خودم نیست اگر میبارم
کم برای من از این پنجره ها حرف بزن
من بدون تو از این پنجره ها بیزارم
این که شیرین شده غمخوردن من نیست عجیب
که از اندوهِ نگاهی عسلی سرشارم
جان من هدیه ی ناچیزی ست تقدیم شما
گرچه در شأن شما نیست همین را دارم
کاش میشد که در این خانه شبی از شب ها
دست در دست تو ای خوبترین! بگذارم
من که تا عشق تو باقی ست زمین گیر توام
لااقل لطف کن از روی زمین بردارم
آه ای خفته که من چشم به راهت دارم
خانه ام ابری و چشمان تو همچون خورشید
چه کنم؟ دست خودم نیست اگر میبارم
کم برای من از این پنجره ها حرف بزن
من بدون تو از این پنجره ها بیزارم
این که شیرین شده غمخوردن من نیست عجیب
که از اندوهِ نگاهی عسلی سرشارم
جان من هدیه ی ناچیزی ست تقدیم شما
گرچه در شأن شما نیست همین را دارم
کاش میشد که در این خانه شبی از شب ها
دست در دست تو ای خوبترین! بگذارم
من که تا عشق تو باقی ست زمین گیر توام
لااقل لطف کن از روی زمین بردارم
۲.۵k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.