مادر ...

هر بار که به مادرم نگاه میکردم
مثل گیاهی که تازه از خاک بیرون آمده
چهره آفتابی اش مرا شگفت زده می کرد
مادرم کلید را از حافظه قفل خانه ما پاک کرده بود !
و به همین دلیل اغلب اوقات خانه ما پُر از مهمانهایی بود که من نمی شناختم
.هرگاه مهمان تازه واردی بدون اطلاع بخانه ما می آمد مادرم با خوشرویی
آهسته یک ملاقه آب به آبگوشت روی اجاق اضافه می کرد
مادر سخاوتمندم اعتقاد داشت خدا مُشتی ستاره به روی شیروانی خانه ما پاشیده است
که مبادا آشنا ...دوست ... فامیل دور و یا حتی همسایه کوچه کودکی من
راه خانه ما را گم کند !

( نسرین بهجتی )
دیدگاه ها (۰)

دیگران راببخش ، حتی وقتی متأسف نیستند!بگذارحق با آنها باشد.....

💢 در زمانی که برده داری در آمریکا رایج بود زن سیاهپوستی بنام...

کاش می موندن اون روزا ...

کلیپ تصویری 🎞🌸،تاثیر نماز بر ژن های بدن ورفع تمام بیماری ها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط