من بچه ی روستاهای اطراف عسلویه هستم برم اصل مطلب یه شبی ک

من بچه ی روستاهای اطراف عسلویه هستم برم اصل مطلب یه شبی که آخرای شب بوده و قبرستونم دقیق نزدیک وسط روستا واقع شده بوده نزدیکه به خونه های مردم خب داستان از اون شبی شروع شده که یشب یه پسر افغانی که یکی از دخترهای روستا رو نامزد کرده بوده داشته میرفته خونه نامزدش که قبرستونم تو راهش بوده دو سه کوچه مونده بوده که برسه به کوچه ی قبرستون یه خانمی با چادر مشکی تمام جلوش وامیسته شب ساعت ١١ بوده و به پسره افغانیه میگه میای کمکم کنی چندتا فرش دارم میخام بشورم پسره میگه باشه بریم میرن کم کم خانمه جلو بوده پسره پشت سرش تا میرسن به قبرستون خانمه میره تو قبرستون و کلی کلید رو میاره بیرون که در مرده شور خونه باز کنه پسره تا میبینه که اینجا تو قبرستون ومرده شور خونه اومده لابد خبراییه تا جون داشته و نفس فرار میکنه خودشو میرسونه خونه نامزدش تو حیاط میفته بیهوش میشه تا بلندش میکنند بهتر میشه جریانو میگه و جریان به گوشه صاحب مرده شور خونه میرسه میگه امکان نداره کلید دست منه و به هیچکس هم ندادم و بعد پسره میبرن دعا نویس و دعا نویس میگه اگر غفلت میکردی و میرفتی باخانمه تو مرده شور خونه الان قلبت رو در اورده بود اون آدم نبوده بلکه قصد جونت کرده پسره تا مدتها مریض بود

@vahshatotars
دیدگاه ها (۵)

سلام.من ترانه هستم از کرج.خانواده پدری من اعم از عمو ها و پد...

#داستانسال پیش که سنم رسیده بود 17 با توافق خانوادم راهی روس...

1_گاو برنجیقربانی را درون گاوی برنجی قرار داده و می‌بستند؛ س...

2_پرچه اسپانیاییوسیله ای بسیار ساده است که برای جدا کردن پوس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط